امان نداد مرا این غم و به جان افتاد
میان سینه ام این درد بی امان افتاد
به راه روی زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد
امان نداد مرا این غم و به جان افتاد
میان سینه ام این درد بی امان افتاد
به راه روی زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد
ای کریم دیار تنهایی
خاک بوس دَرَت شکیبایی
حسنی تو, حسن, حسن اما
بیشتر از سه بار زیبایی
رفتی سفر اصلا نگفتی دختر تو
دقمی کند بعد از تو و آب آور تو
پایبرهنه سر برهنه روی ناقه
منزلبه منزل من به دنبال سر تو…
بابایاز گل بهترم دیدی چگونه
سیلیزدند بر دخترت در محضر تو
پامیشوم من دست بر دیوار دارم
حالاشدم دیگر شبیه مادر تو
دیدی برای شستو شوی زخم هایم
جانشبه لب می آید هرشب خواهر تو
یادمنرفته هرکسی همراه خود داشت
برروی نی یا دشنه ای بال و پر تو
اصلانپرس ازمن چه کردم معجرم را
منهم نمی پرسم دگر از حنجر تو
با خنده های ساربان یادم می آید
خیرتو…. انگشت تو و انگشتر تو
حلقهزدند نامحرمان دور و بر من
هجدهسر بر روی نی دور و بر تو
از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام
شرمندهام بابا شدم دردسر تو
زخم فراق ها همه تعمیر میشود
وقتی دلی به گریه نمک گیر میشود
زائر سرای حضرت زهراست روضه ها
آنجا که شهر دوست به تصویر میشود
تو تنهای تنها امام غریب
تو گریان سقا امام غریب
الهی بمیرم نبینم غمت
فدای تو مولا امام غریب
با غمت می خرم آقا خوشی عالم را
و به عالم ندهم تا به ابد این غم را
چشم بر راه تو و روز نهم هم آمد
قسمتم کرد خدا سینه زدن با هم را
دیدن روی تو آیا هست در اقبال من؟
غیبت طولانیت زیر سر اعمال من
جمعه ها ابر بهاری می شود چشمان من
من یقین دارم خبر داری تو از این حال من
آمــده دشمن بد مـــست, عمو اینــجاها
چقــدرپاره ی سنگ اسـت, عمو اینجاها
ازچـپ وراست برای تو بلا می آید
چقدر تیرِرهـا هست عمو اینجاها
آی لشگر منم آن یار اباعبدا…
عاشق و تشنه ی دیدار اباعبدا…
بس که میسوزم و تبدار اباعبدا..
یوسفم لیک خریدار اباعبدا…
مجنونم و نگاه لیلی میخوام
خاطره معشوقمو خیلی میخوام
عمریه با غصه دلم عجینه
سیر و سلوک عاشقی همینه
((به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد ))1
هرچه کردیم که در خیمه شود بند نشد
پدرشکوهی پر از صبر و شکیبایی بود
به پدراین گل معصوم همانند نشد
این اشک ها حضور تو را داد میزند
عطر نگاه تو به خدا داد میزند
اهی کشیده اید که روضه گرفته است؟
تشریف چشم های شما داد میزند