شعر آیینی

شرمنده ام

نانی به کامِ ما جز نانِ شما نرفته
از این تنور خالی، دستِ گدا نرفته
بر درگهت گدا با روی خجل رسیده
شرمنده بنده ای از پیشِ خدا نرفته

یا رب

مهربان! از دامن لطفت گریزانم هنوز
بیشتر از هر کسی آلوده دامانم هنوز

اعتمادی نیست بر ذکر و نماز و روزه ام
اعتمادی نیست یا رب چون به ایمانم هنوز

ای دل

چشم خود را باز کن ای دل ضیافت راببین
سفره اش اندازه دنیاست وسعت راببین

فکر سرمای زمستان باش فرصت اندک است
از همین امروز فردای قیامت را ببین

خدایا ببخش

خطا کارم اما خدایا ببخش
من بینوا را خدایا ببخش
تو را جان زهرا خدایا ببخش
ببخشم خدایا خدایا ببخش

الهی الهفو

اگر این بار گنه روز حسابم باشد…
عافیت داشتنم نیز به خوابم باشد

من‌ اگر هیچ ندارم دل سوزان دارم
همه ثروتم این چشم پرآبم باشد

اشکِ روضه

هرگز نمی‌گویم که این‌ها نامسلمانند
یا اینکه چیزی از مسلمانی نمی دانند
اما کسانی که به اشکِ روضه خندیدند
روز قیامت از گناه خویش گریانند

لطف بیکران رقیه

نشسته ام رمضان را کنار خوان رقیه
منم گدای همین لطف بیکران رقیه

اگرچه رانده شدم از همه ولی به امیدی
رسانده ام سر خود را به آستان رقیه

عبد گنهکار

آمده عبد گنهکار، بگو می بخشی
با دلی زار و گرفتار، بگو می بخشی

چشم امید مرا تار نکن یا الله
باز هم حضرت غفار، بگو می بخشی

سفره باز است

سفره باز است بیایید غذا آماده است
هرکجا صحبت توبه است خدا آماده است

بهترین فصل پریدن به خدا اکنون است
بال پرواز بگیرید هوا آماده است

یارب ببخش

ناله در ناله صدایت می کنم یارب ببخش
آخرش خود را گدایت می کنم یارب ببخش
گرچه هرجایی شدم امّا به حقّ ِ فاطمه
سینه ام را مبتلایت می کنم یارب ببخش

آرام جان

میبینی آرام جان دل بی قراری را
پایان بده با امدن چشم انتظاری را

باید که ابی ریخت روی آه سوزان
با گریه مرهم میگذارم زخم کاری را

یک نظر کن

تا به کی باید برنجانم شما را یا حبیب..
یک نظر کن نوکرِ بی دست و پا را یا حبیب

حیفِ تو که نازِ هر درمانده ای را می خری
زود می بخشی ز ما جرم و خطا را یا حبیب

دکمه بازگشت به بالا