ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا , این شمر با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا , این شمر با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
اگر آن یارِ پنهانی ، به کف گیرد دل ما را
به تیغ انتقام او ، دهم دست و سر و پا را
نه هستم ترک شیرازی، نه هستم حافظ و صائب
فقط در دل نهادم من، از اول مهر مولا را
مهدیا! بوی ظهورت بر دل و جان می رسد
انتظارِ سینه سوزت کی به پایان می رسد؟
کوچه های شهر را با اشک می شویم هنوز
چشم در راهم، که آن جانانه جانان می رسد
مثل گنجی که نهان در دل ویرانه شده
هر که شیدای تو شد عاقل و فرزانه شده
آشناها که به دیوانهء تو سنگ زدند…
به تو دل بسته و با غیر تو بیگانه شده
از همه نام جهان بی سر و پا ما را بس
بـهــره ی ما ز بــقـا روز لــقـا مــا را بـس
ببریدم ز جهان و غم بی مقدارش
لفظی از سوی تو ای یار (بیا) ما را بس
او نمیگیرد به دل، اصلاً نمی آرد به رو
این خدا با هر کسی بد کرده باشد، بهتر است
داد و قالم را ندید و آبرویم را نبرد
سالها مُشتی که میکوبم، پناهش این در است
تا نریزد بر زمین یک قطره از دم ، ذوالجناح
غرق خونِ صاحبش برگشت آندم ذوالجناح
بانوان دیدند که از ظهر خونین تا غروب
یک نفر برگشت از پیکار آن هم ذوالجناح
با غلام رو سیاه، ای یار خوبی می کنی
با نمک نشناس ها هر بار خوبی می کنی
با بدی و بی وفایی ها تو می سازی فقط
این بدی را می کنی انکار، خوبی می کنی
بی تو چقدر غصه به عالم اضافه شد
باران گرفت و بر دل من غم اضافه شد
بالا گرفت دردم و بر زخم انتظار
با دست مهربان تو مرهم اضافه شد
آمدم باز درِ میکده ات گریه کنان
تشنه ام، تشنه ی دیدار، سبویی برسان
اینطرف آنطرفم جان رقیه نکشان
بنده ات را به سر سفره ی زهرا بنشان
چقدر منتظر و بی قرارمانی تو
شبیه ابر بهاری ز مهربانی تو
حضور گرم تو احساس می شود دائم
همیشه و همه جا در کنارمانی تو
بیش از هر چیز عاشق، سوختن را از بر است
بال نه، حیثیت پروانه ها خاکستر است
حاء و سین و یاء و نون تسکین غم های پدر
حاء و سین و یاء و نون رمز دعای مادر است