شعر مرثیه

فدای حسین

خوش به حال من و خدای حسین
هر دو گشتیم مبتلای حسین

پدر و مادرم فدای پدر ….
مادری که شده فدای حسین

جسم درهم

سر به روی نیزه رفت و تن نداشت
جسم درهم زیر و رو کردن نداشت

بد سلیقه بودن غارتگر است
ورنه کهنه پیرهن بردن نداشت

رزق ماه رمضان

(روضه) دارم من و افطار لبم نان حسین
رزق ماه رمضانم همه احسان حسین

پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود
زیر لب گفت فدای لب عطشان حسین

من پیر شدم

من پیر شدم عمه خمید آخر عمری
در کنج خرابه چه کشید آخر عمری

جا داشت بمیریم که بانوی وقارت
همراه سر و نیزه دوید آخر عمری

شور سفر کردن

شور سفر کردن ز تو دلشوره با من
حالی بپرس از ما میان کوی و برزن

از یُمن ما آباد می‌شد هر خرابه
دیدی که آخر در کجا کردیم مسکن

توبه کردم

هر چند هزار توبه کردم
هر چند هزار جا شکستم
آتش نتواند آتشم زد!
چون گریه کن حسین هستم

دلم شکست

مقابل تو نشستم هلال نیمه من
به حال من نظرى ، نظره رحیمه من

ز بى قرارى خواهر ، سه روز میگذرد
از آن دو بوسه آخر سه روز میگذرد

یا علی النقی

غمی محاصره کرده است روح انسان را
بناست تا که بگیرد از آدمی جان را

دروغ سرخ حسد روی جامه ی یوسف
گرفته سوی دو تا چشم پیر کنعان را

سوز ناله ی تو

همراه با زیارت زیبای جامعه
در هر فراز نام تو را ذکر میکنم
“یا إهدنا الصراط”ِ نماز مقربین
در هر نماز نام تو را ذکر میکنم

شکوه غربتت

شکسته روضه ات دل مقلب القلوب را
گرفته رنگ چهره ی تو حالت غروب را

شکوه غربتت،شراره زد به قلب کائنات
گریست دجله وفرات،گریست اهدنا الصراط

یا حسین(ع)

دم را غنیمت می شمارم تا دمت هست
هرجا که باشم بر لب اسمِ اعظمت هست

از هر کسی که خواست باشم همنشینش
پرسیده ام اول که آیا آدمت هست؟

واویلا

حرفی نزن که نیزه تو را زیر و رو کند
حرفی نزن که پیکر تو پشت و رو کند

حرفی نزن که قاتل امانت نمی دهد
سر نیزه اش امان به دهانت نمی دهد

دکمه بازگشت به بالا