خوشآمدی به خرابه
هزارشکر که باسر، سری زدی به خرابه
به احترام تو امشب
وزیده عطر گلاب محمدی به خرابه
خوشآمدی به خرابه
هزارشکر که باسر، سری زدی به خرابه
به احترام تو امشب
وزیده عطر گلاب محمدی به خرابه
با آتش خیمه، تن اهل حرم سوخت
بابا کجا بودی، نبودی معجرم سوخت
از داغ هجرانت، چهل منزل، شب و روز
آن قدر گریه کرده ام، پلک ترم سوخت
وقتی که شده فاطمه الگوی رقیه
داده ست فلک تکیه به زانوی رقیه
ماه ست گدای سر بازار نگاهش
خورشید بود مشتری کوی رقیه
اشک من میبارد از اینکار خیلی دلخورم
از شما نه از خودم اینبار خیلی دلخورم
گفته بودم میرسی و سیر میبینم تو را
حیف شد از این دو چشم تار خیلی دلخورم
دخترت امشب از این ویرانه راحت می شود
آه دور عمه جانم باز خلوت می شود
میزبان دختر ، پدر هم با سر آمد سر زده
بهتر از این هم مگر اصلا ضیافت می شود
از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم
عمه محکم گره زد روسری ام را به سرم
چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگی مختصرم
اگر چه سیر زدند و گرسنه خوابیدم
اگر کبودترین به شام خورشیدم
به آنکه ریسمان را بدستمان بسته است
نشان دهم به خدا ریسمان توحیدم
ای سری که در سحر با دخترت هم صحبتی
شب نرو جای دگر، شام غریبان دعوتی
به عمو جانم بگو شد مجلس تدفین بیا
غیرت الله حرم، از نیزه ها پایین بیا
از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم
بعد تو ریخته شد خاک یتیمی به سرم
چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم
در همین فاصله از زندگی مختصرم
خیمه بر دوشم ولی من را کجا آوردهای
وای بر زینب مگو که کربلا آوردهای
آمدی تا قتلگاهت تا کنارت دق کنیم؟
آه میبینی چهها بر روزِ ما آوردهای
عشق یعنی بی کرانی که کرانش زینب است
عشق خورشید است اما آسمانش زینب است
عشق یعنی آن ظهوری که شکوهش از علی است
عشق یعنی آن نمازی که اذانش زینب است
حسین آمد و حق را به کربلا آورد
برای ناله نی غم به نی نینوا آورد
همین که قطره اشکش به خاک ها افتاد
به خاک غم زده کربلا شفا آورد