هستی محرابی

کنجِ خرابه

ویرانه وُ خونِ جگر عمّه بمیره
رو دامنت راسِ پدر عمّه بمیره
با زخمِ تازیانه ها کنجِ خرابه_
شامِ غمت گشته سحر عمّه بمیره

بابِ نجات

تا صبحِ قیامت برسد بانگِ قیامی
چون خونِ خدا ریخته و خونِ امامی

ثارَاللَهی و منتقمت کیست؟ یدالله..
تو بابِ نجاتِ همه ای ، رحمت عامی

عزیزم حسین

سالها زوّاریت را آرزو کردم حسین (ع)
هر کجا رفتم تو را من جستجو کردم حسین

تا خراسان تا به قم تا حضرتِ عبدالعظیم
پای هر مرقد تو را چون لاله بو کردم حسین

یا الهی

خداوندا! خداوندا! تو ای معبودِ سبحانم
بسویت آمدم امشب نگه کن چشمِ گریانم

اگر چه من خطا کارم، پر از زشتی ست کردارم
گرفتارم گرفتارم، پشیمانم پشیمانم

عبدِ رو سیاهم

امشب گناهِ دل را با آبِ توبه شستم
من با خدای خوبم عهدی دوباره بستم

گفتم که بارالها! من عبدِ رو سیاهم
چون پرده ی حیا را با هر گنه گسستم

ربنا

ربنا…..یک نغمه از سازِ خدا
این الفبا از سر آغازِ خداست

ربنا….. در سینه ی هر مومنی
چشمه ی جوشان آوازِ خداست

یا ولی الله

‌مهدیا! بوی ظهورت بر دل و جان می رسد
انتظارِ سینه سوزت کی به پایان می رسد؟

کوچه های شهر را با اشک می شویم هنوز
چشم در راهم، که آن جانانه جانان می رسد

لحظه ی تلخِ وداع

اندک اندک می رسد آن لحظه ی تلخِ وداع
فاطمه با کودکانِ خود چه خلوت میکند

کودکان را در کنارِ بسترِ خود جمع کرد
دارد از یک ماجرای تلخ صحبت میکند

یا سید کریم

عبدالعظیم دیده بدنیا گشوده است
دل از تمامِ مردمِ ایران ربوده است
آری کریم آمده سائل خبر کنید
چون‌ آیه‌آیه‌ایی ز کرامت سروده است

یا کریمه اهل بیت

یاسی که نسیمِ تنِ او از گلِ سیب است
او فاطمه و خواهرِ سلطانِ غریب است

هجرانِ رخش برده قرار از کفِ خواهر
جان در تعَب است از غمِ دوریِ برادر

یا صادق آل عبا

وقتی که میلادت مُقارِن با پیمبر شد
یعنی که بخت و طالع ات زیبا مقدر شد

خوش آمدی ای گلشنِ زیبا نگارِ ما
دنیا ز نورِ تو و جَدِ تو منوّر شد

پُر از بغضِ آهی

سلام ای بهشتی که بی بارگاهی
پُر از سوزِ اشک و پُر از بغضِ آهی
اگر بی فروغی وَ یا بی پناهی
ولی روشنی تو به نورِ الهی

دکمه بازگشت به بالا