از تو گفتن همیشه شیرین است
دل ما را دم تو تکسین است
لطف بی حدّ و مرز تو آقا
شامل حال ما محبّین است
از تو گفتن همیشه شیرین است
دل ما را دم تو تکسین است
لطف بی حدّ و مرز تو آقا
شامل حال ما محبّین است
دختر شاه لوکشف خانوم
آفتاب شب نجف خانوم
المثنای فاطمه، بانو
سبب خلقت همه، بانو
ظاهرا از ریا ابا دارم
باطنا ادعا…. ادا… دارم
کفر من هست حُبِ دیده شدن
شرم از روی انزوا دارم
جلال پیش جلال تو میزند زانو
وقار از تو گرفته وقار خود بانو
شقیقه الحسنی و شریکه الارباب
کسی که مثل تو باشد در این دو عالم کو
مادر پدرم باد فدای تو حسن جان
هستند غبار کف پای تو حسن جان
من رو نزدم بر احدی غیر شما چون
دیدم همه هستند گدای تو حسن جان
تو از قبیله ی آبی و برتر از دریا
شبیه و مثل تو هرگز نیامده دنیا
دعا بدون توسل به نام زیبایت
قسم به هستی حیدر نمی رود بالا
گریه کنید مادر ما بیگناه بود
گریه کنید مادر ما پا به ماه بود
حوریه ای که برگ گل آسیب میزدش
در قتل او مشارکت یک سپاه بود
اول از نور رخت آینه را حیران کن
هر چه خواهی پس از آن چهره ز ما پنهان کن
نتوانستم اگر بوسه به دستت بزنم
بلدم پات بیُفتم به من اطمینان کن
آسمونمو بی مهتاب می دیدم
خونه زندگیمو رو آب می دیدم
بمیرم، حسن شبا با بغض میگه
کاش بلند شم ببینم خواب می دیدم
کار دنیا رو میبینی فاطمه
چجوری با من و تو تا میکنه
تا میخوایم یکم باهم حرف بزنیم
زخمای تنت دهن وا میکنه
حالی که داری حال دوران پیمبر نیست
از تو چه پنهان حال ما هم از تو بهتر نیست
ای لیله القدری که عمرت لیله القدر است
انگار زنده ماندنت دیگر مقدر نیست
روز را شب می کنم با درد بی بال و پری
هیچ دردی نیست از این درد ، درد بد تری
ماجرای من شده مانند مرد یخ فروش
آب دارد می شود عمر و ندارم مشتری