شعر مناجات امام حسين (ع)

کربلایم دیر دارد میشود

روز را شب می کنم با درد بی بال و پری
هیچ دردی نیست از این درد ، درد بد تری

ماجرای من شده مانند مرد یخ فروش
آب دارد می شود عمر و ندارم مشتری

نیمه ی شب از خیابان ها سراغم را بگیر
روزگار عاشقی یعنی همین در به دری

گريه هايم را بگيرى زير گريه ميزنم
هر چه را دارم بگير از من بده چشم ترى

کربلایم دیر دارد میشود کاری بکن
بی کسی ام را نکن با دوری ات یادآوری

یا ولی الله، کارم لنگ گوشه چشم توست
رب نمی بخشد مرا تا از گناهم نگذری

نوجوان بودم شدم دیوانه ی کویت حسین
آه از آن ساعتی که… روضه های کوثری…

تازه میگردد برایم روضه ی عصر دهم
چشم من هر بار می افتد به معجر، روسری

پیش چشم مادرت پیش نگاه خواهرت
حنجرت را ریش ریشش کرد آخر خنجری

نعل تازه ساختند و بر تنِ تو تاختند
پشت و رویت را یکی کردند از خیره سری

مثل نعلی که کمی از پیکرت را کند و برد
برد همراه خودش انگشت را انگشتری

بچه هاى فاطمه از قافله جا مانده اند
ساربان آهسته تر داری مگر سر مى برى

زجرهای زجر این ضرب المثل را باب کرد:
“صد پسر در خون بغلتد گم نگردد دختری”

 گروه “یا مظلوم

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا