دلم گرفته که مرغ هوایتان باشم
هوایی نفس ربنایتان باشم
اگر چه عید رسیده ولی ادب این است
دوباره همدم شال عزایتان باشم
دلم گرفته که مرغ هوایتان باشم
هوایی نفس ربنایتان باشم
اگر چه عید رسیده ولی ادب این است
دوباره همدم شال عزایتان باشم
بقیع و چار مزاری که برده طاقت را
مفسّری ست که تفسیر کرده غربت را
بقیع و خلوت شب های سوت و کور خودش
نشانده بر دل خود داغ بی نهایت را
دلتنگم و غصه های دیگر دارم
در سینه ی خود غمی مکرّر دارم
هر بار که آمدم ز جا برخیزم
دیدم که نمی شود قدم بردارم
پایان عشق بسته به آغاز کربلاست
بی سر شدن به عشق خدا راز کربلاست
راهی که تا به عرش خدا می برد مرا
قطعاً مسیر جاده ی پرواز کربلاست
تا نظر بر این دل پر التهابم می کنی
با نوای دلنشین خویش خوابم می کنی
مطمئنم با نگاهی این شب قدر ای علی ع
تو حسابم می کنی و مستجابم می کنی
هرشب میان بستر خود گریه می کنی
با حال گریه آور خود گریه می کنی
اصلا تمام اهل جهان گریه می کنند
تا بانگاه مضطر خود گریه می کنی
هوای خانه ی دل با تو آسمانی شد
مدینه با تو پر از نور مهربانی شد
تو آمدی و زمین و زمان پر از شادی ست
به یُمن مقدم تو فصل همزبانی شد
وقتی مرا اشکی به دریا می رساند
یعنی شبم را تا به فردا می رساند
چشم ترم با این زبان بی زبانی
عرض سلامم را به آقا می رساند
هوای خانه ی دل با وجود تو عالی ست
نفس بکش که هوا باتو غرق خوشحالی ست
مرا خدا به هوای تو آفرید آقا
غلامی سر کوی تو نیک اقبالی ست
کبوترانه رسیدم به آسمان شما
سلام می دهم از دل به آستان شما
چه عاشقانه نشستم کنار خوان شما
میان سفره ی ما هست آب و نان شما
ذکر سجاده..مادر سادات
در دلم یاد مادر سادات
یاد اولاد مادر سادات
روز میلاد مادر سادات
پر کشیدم در هوای با صفای مجتبی
که رها می گردم امشب در هوای مجتبی
جای معنای کرم نام حسن باید نوشت
حاتم طایی گدای دست های مجتبی