باوجودی که پدرجان گله خیلی دارم
نوه ی فاطمه ام حوصله خیلی دارم
وسط آن همه اسباب جسارت برما
نفرت ازسلسله و هلهله خیلی دارم
باوجودی که پدرجان گله خیلی دارم
نوه ی فاطمه ام حوصله خیلی دارم
وسط آن همه اسباب جسارت برما
نفرت ازسلسله و هلهله خیلی دارم
نامِ او شعر مرا زیبا کند
عطری از حق در دلم برپا کند
غربتش آتش به جانم می زند
غربتش هر دیده را دریا کند
دردی در این دل است که درمان نمیشود
داغ عزای کوچه که پایان نمیشود
درمان دل به زهر هلاهل شنیده ای
دردم به غیر زهر که درمان نمیشود
همیشه از همه دور و برش اذیت شد
هم از غریبه هم از لشگرش اذیت شد
غریبه ها که به جای خود, این امام غریب
چقدر از طرف همسرش اذیت شد
خوابم نمی برد که دست تو بالشم نیست
بابا یتیم یعنی دست نوازشم نیست
باید بگیرم امشب دیوار را نیافتم
عمه حواس جمع است اینجاست تا نیافتم
نبود ماه در آن شب, نبود کوکب هم
به گریه گفت به عمه : نیامد امشب هم!
چه می کند اگر این صحنه را ببیند که
سر حسین شکسته ست و غرق خون لب هم
حالا که با سر آمدی این بار یکدفعه
خیلی شدم خوشحال ازین دیدار یکدفعه
باید به استقبال تو می آمدم اما
برخواستم , چشمان من شد تار یکدفعه
دوباره قافله رفت و رقیه جا مانده!
چه تند می رود! این ساربانِ وا مانده
خدا به خیر کند! باز گم شدم بابا
بیا ببین که فقط چند ردِ پا مانده
دیدم به خواب شمع خرابه شدی پدر
گفتم: چگونه بی تو شبم را سحر بُوَد ؟
گفتی:قرار آخر من با تو امشب است؛
بابا برای وصل تو, چشمم به در بُوَد
چه ببینم چه نبینم؛؛انتظارش کافی است..
من بهشتش را نمیخواهم؛؛کنارش کافی است
هر کسی یک یا حسینی گفت زهرا میخرد
یک دعای او به صد ایل و تبارش کافی است
بابا من از دنیای بی تو دل بریدم
یک روز خوش بعد از تو در دنیا ندیدم
هر چند که دیر آمدی عیبی ندارد
شکر خدا امشب به دلدارم رسیدم
کبوتر دل زخمی به آشیانه رسید
پدر رسید,دوباره میان خانه رسید
میان یک طبق از نور خانه داری تو
بپای تشت,دل من به این بهانه رسید