چرا ای ماهِ زیبا رویِ بی همتا ، نمی آیی؟
چرا ای یوسف گم گشته زهرا ، نمی آیی؟
بیا از پشت ابرِ غیبت ای خورشیدِ حق بیرون
بگو با من تو ای پنهان ترین پیدا ، نمی آیی؟
چرا ای ماهِ زیبا رویِ بی همتا ، نمی آیی؟
چرا ای یوسف گم گشته زهرا ، نمی آیی؟
بیا از پشت ابرِ غیبت ای خورشیدِ حق بیرون
بگو با من تو ای پنهان ترین پیدا ، نمی آیی؟
یک جهان روضه و یک چشم پراز نم داری
آه , آقای غریبم به دلت غم داری
دردِ بی مادری ای کاش دوایی می داشت
فاطمیّه شده و اشک دمادم داری
چون جلوه کنی شمس وقمر را اثری نیست
سر تر ز شما تا ابدالدهر سری نیست
ما گله بی صاحب و گرگان به کمینند
غیر از تو در این بیشه دگر شیر نری نیست
سلام صاحب الزمان, سلام بر حریم تان
به صد امید هر سحر سلام می دهیم تان
بهار می شود دل خزان برگ ریزمان
صبا اگر بیاورد به شهر مان شمیم تان
منی که غیر تو برهر غریبه دل دادم
دلم شکست و نیامد کسی به امدادم
سرم به کار خودم بود دعوتم کردی
ز یاد بردمت اما نبردی از یادم
سائـلم , حاجتم عنایت اوســت
مطمئنّــم کرم سَـجیّت اوست
زنده دل بودنم به بَـرکـت اوست
“دل سراپرده ی مُحبّـت اوست”
“دیده آیینه دار طلعت اوست”
زحمتت هستم و ای کاش دگر کم بشوم
یا که نه … با نفس قدسی ات آدم بشوم
چه خیالات عجیبی … من و این بار گناه …
خواستم در نظر چشم تو مَحرم بشوم
باید شبیه چشم تو بارانی ام کنند
تا محرم حریم پریشانی ام کنند
ای سیب سرخ باغ خدا لحظه ای درنگ
راضی نشو دو مرتبه شیطانی ام کنند
بس نیـسـت آقـا نیمـه ی شعبان بی تو*
خسته شدم از دست این دوران بی تو
آقا بیـا چـون رفته رفته سست گردیـد
در بیـن هـر سیـنـه همـان ایمـان بی تو
یا حضرت مهدی کم ما و کرم تو
رخست ٬ که بیاییم بزیر علم تو
ما منتظران ٬ منتظر پا قدم تو
باید زمین مرده رسد تا بهار عشق
باید نظر شود که شود جان, نثار عشق
باید نظر شود , که شوم ریزه خوار عشق
هرکس که مانده بر سر قول و قرار عشق
از خدا خواستم فقط این را
که بـمانم همـیشه پای شـما
بدُو پستم قبول اما هست
دل دیـوانه مـبتلای شما