اشعار فاطمیه

بحر طویل فاطمیه

صبح زود است و رها از همه غم ها شده زهرا

و آماده ی رفتن شده است ام ابیها

بنشینید , ببینید

که این آخر روزی , نشسته است کمی نان , بپزد بهر یتیمان

قومی که شکستند حریم حرمش را

اینجا که کسی پنجه بهدیوار کشیده ست

دستی ز وفا نقش غم یار کشیده ست

این در که چنین سوخته و دود گرفته ست

آتش به دلی خسته ز اغیار کشیده ست

دکمه بازگشت به بالا