اشعار فراق امام زمان عج

درانتظار تو چشمم همیشه بارانیست

درانتظار تو چشمم همیشه بارانیست
وبی تو حال وهوای دلم چه طوفانیست

بیا که خیری ازاین زندگی نمی بینم
که لحظه لحظه ی عمرم پراز پریشانیست

آن جمعه ای که روزظهورتو میشود

آن جمعه ای که روزظهورتو میشود

دلهای ما سراچه ی نور تو میشود

گرد و غبارجاده ی دل را گرفته ام

روزی  دلم  مسیر عبور تو میشود

ازجمعه های بی تو چه دلگیرمیشوم

ازجمعه های بی تو چه دلگیرمیشوم

جان خودم ز جان خودم سیرمیشوم

با هر نفس که میکشم اقرار میکنم

از این نبودنت به خدا پیر میشوم

آقا بیا آقا بیا را دوست دارم

از روزهامن جمعه ها را دوست دارم

این جمعه های آشنا را دوست دارم

هر صبح جمعه ندبه میخوانم برایت

ازکودکی ام این دعا را دوست دارم

شعر فراق امام زمان عج

از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما

یوم العزا شده همه ایام سال ما

عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم

پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما

شعر مناجات امام زمان عج

از روز اول دل به عشق تو سپردم

جمعه به جمعه بین ندبه غصه خوردم

حرف تو که آمد وسط … مثل همیشه

دندان حسرت را به روی هم فشردم

اشعار فراق امام زمان عج

سوز اشک و ناله ام چاره درد و غم نشد

یک نفس از سوز من بین خیالت کم نشد

چاره ای بر زخم دل میکردم اما هیچکس

همچو یاد دلبرم بر زخم من مرهم نشد

منتظرروی تو….

سخن ما همه از طره گیسوی تو بود

از لب لعل تو واز خم ابروی تو بود

هر کجا پا که نهادند همه خوبان جهان

صحبت از روی تو و موی تو و خوی تو بود

تمنای وصال

تاکی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید, شب هجران تو یانه؟

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

فقط نه صبحِ من

فقط نه صبحِ من از ابرهای تار پُر است

گلویِ جاده هم از بُغضِ انتظار پُر است

بیا که زردی پائیز با تو بی معناست

چرا که عهدِ تو از سبزیِ بـهار پُر است

شرح احوال مرا

*شرح احوال مرا بر در این خانه بخوان

شعر بی خط مرا شعله مستانه بخوان

*گر نبودم که کنم جان بفدای معشوق

تربتم را به ره آن شه جانانه بخوان

خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد


خدا کند که در و تخته ای به هم بخورد

و یا جرقه ی عشق تو بر سرم بخورد

تویی که در همه دنیا زبانزدی آقا

غروب جمعه شد اما نیامدی آقا


دکمه بازگشت به بالا