امیر عظیمی

مرا عذاب نده

عزیزم این دم آخر مرا عذاب نده
گُل امید علی را به دست آب نده

سلام های مرا شهر بی‌جواب گذاشت
تو هم سلام مرا خواستی جواب نده

ولای فاطمه‌

شرط پیغمبر شدن وقتی ولای فاطمه‌است
کیمیای‌ِقرب، خاک زیر پای فاطمه‌است

سائل درگاه اویند انبیاء و اولیاء
خوش‌به‌حال هرکه در دنیا گدای فاطمه‌است

علی صفات

آب زنید راه را آب حیات آمده
کوثر کوثر نبی، علی صفات آمده
علیمه و فهیمه ی فاطمیات آمده
قمر به سجده رفته چون بدر جمیله می رسد
دیده ی جهل کور شد زآنکه عقیله می رسد

عمه ی سادات

هم آفتابی و هم سایه بر سرم داری
یک آسمان کرم و لطف دم به دم داری

تو آیتی ز بهشتی که آمدی ایران
به روی دوش خودت بیرق کرم داری

نور بهشتی

روزی طبع مرابازکرامت کرده
آنکه همواره به این سینه عنایت کرده
ازخودش دم زده در شعر قیامت کرده
باز هم ازکرم فاطمه ی معصومه

نبی مکرم

می بنوش از پیاله‌ی توحید
سجده‌ای کن حواله‌ی توحید
می‌رسد از سلاله‌ی توحید
آنکه در عرش احمدش خوانند
در زمین هم محمدش خوانند

سیب بهشت

 

زهرا برای حضرت حق آفریده شد

پیش از وجودِ خلقِ خداوند دیده شد

سیب بهشت, آمدنش را بهانه بود

روحش به احمد از نفس حق دمیده شد

احسان کریمان

ما چشم به احسان کریمان داریم
شوق نمک خوان کریمان داریم
در سفره ی خود نان کریمان داریم

با رزق کریمان چو بسازیم همه
از خلق همیشه بی نیازیم همه

عزیز قبیله

ای بزرگ, ای جلیله, یا زینب
ای عزیز قبیله, یازینب
ای عقیله, عقیله, یازینب
عمه ی بی بدیله, یازینب

بحر طویل حضرت رقیه

سر آورده سر آورده
سر ماه مرا بر نیزه‌ها همراه هفده اختر آورده
سری که از تنور خانه‌ی خولی رسیده روی نی, خاکستر آورده
سری را هم برای خواندن قرآن و چوبِ‌خیزر آورده

شیر زن

زینب ای عمه ی صبور حرم
رشته ی محکم حضور حرم

ای امید و پناه اهل البیت
شیرزن, تکیه گاه اهل البیت

صاحب‌الزمان

چشم نیاز دوختم به راه صاحب‌الزمان
امید بسته‌ام به یک نگاه صاحب‌الزمان

امید بسته‌ام ولی چقدر پُر توقع‌ام
چشم گناهکار و روی ماه صاحب‌الزمان

دکمه بازگشت به بالا