امیر عظیمی

سر برادر من

سلام ای سر خونین، سر برادر من
سرت چه‌ها که نیامد عزیز مادر من

لبی که بوسه بر آن می‌زده‌ست پیغمبر
یزیدمی‌زندش چوب، خاک بر سر من

سلام ای سر

سلام ای سر خونین، سر برادر من
سرت چه‌ها که نیامد عزیز مادر من

لبی که بوسه بر آن می‌زده‌ست پیغمبر
یزیدمی‌زندش چوب، خاک بر سر من

محب

ای کشتی نجات بشر دستمان بگیر

ماییم غرق موج خطر دستمان بگیر

بر ما که در کمین بلا گیر کرده‌ایم

با چشم مرحمت بنگر دستمان بگیر

می‌کشم منت

چه‌کنم این‌قدر احسان و محبت را باز
تابه‌کی شکر کنم این‌همه نعمت را باز
رزق‌من تربت اصل تو نگردید حسین
می‌کشم منت جاروکش هیئت را باز

یا صاحب‌الزمان

چشم نیاز دوختم به راه صاحب‌الزمان
امید بسته‌ام به یک نگاه صاحب‌الزمان

امید بسته‌ام ولی چقدر پُر توقع‌ام
چشم گناهکار و روی ماه صاحب‌الزمان

طور

شهر پر از شعشعه ی نور شد
کوچه پر از همهمه و شور شد
خانه پیغمبر ما طور شد
تجلّی خدای موسا رسید

فاطمه یافاطمه

چله نشین صدفم، دُر شدم
از نفحات نبوی پر شدم
بنده ی دل تا که شدم، حُر شدم

روی لبم نشسته این زمزمه
فاطمه یافاطمه یافاطمه

اسم اعظم

ذکر شریف فاطمه را هر که دم گرفت
سمت خدای خویش به سرعت قدم گرفت

“یافاطمه” عزیزترین اسم اعظم است
این ذکر را امان زمان دم‌به‌دم گرفت

جلوه ی الله اکبر

زهرا محلّ جلوه ی الله اکبر است
آیینه ی تمام نمای پیمبر است

کوثر عطیّه ایست خدا داده بر رسول
زهرا عطیّه، اُمّ اَبیها و کوثر است

واویلا

دنیای بی زهرا شبیه یک سراب است
هستی بدون حضرتش نقشی بر آب است
اصلاً بدون فاطمه بودن، عذاب است
هرکس که بی زهرا شود، در اضطراب است

حریم قدس

عرش فرشی زیر پای فاطمه است
در حریم قدس جای فاطمه است
خلقت عالم برای فاطمه است
عقل مست جلوه ی زهرایی اش
پرتو انسیة الحورایی اش

شوق یار

دست، دستی که به شوق یار بالا می‌رود
لحظه‌ی تقدیم جان صدبار بالا می‌رود

دست گاهی میثم تمّار می‌سازد ز خود
یاعلی می‌گوید و از دار بالا می‌رود

دکمه بازگشت به بالا