خدا بر پا کند در عالمِ بالا عزایت را
ندارد کوه تابِ بردباریِ بلایت را
تورا محصور کردند و نداستند در سجده
ملک می دید در عرشِ الهی رد پایت را
خدا بر پا کند در عالمِ بالا عزایت را
ندارد کوه تابِ بردباریِ بلایت را
تورا محصور کردند و نداستند در سجده
ملک می دید در عرشِ الهی رد پایت را
روی تو دل می برد ای ماه از مهتاب هم
نامت آقا می برد هوش از سر القاب هم
با نگاهت خاک از این رو به آن رو می شود
دشتی از گل می شود در پای تو مرداب هم
دوباره قبلهٔ دل مایل است سویِ نجف
تمام حاجت من نذر آرزوی نجف
نگرد بهتر از آن خطه نیست در عالم
برای کعبه قسم بوده آبروی نجف
اگر که ماهِ دلآرا بخوانمش ظلم است
اگر طراوتِ باران بگویمش بیجاست
اگر هوایِ بهاران بخوانمش غلط است
خطاست اینکه بگویم وسعت او دریاست
تویی تجسمِ روح ادب به روی زمین
کنارِ جلوه نوری همیشه سایه نشین
اگر به دست تو باشد ، بهشت هم بی بی
کنیز خانهٔ مولا شوی به قطعِ یقین
چنان که اهل بالا گشت آدم در غمِ زهرا
بهشتی نیست آنکس که نباشد آدم زهرا
خدایش هر چه زیبائیست را بر فاطمه داده
و خلقت را خلاصه کرده در سن کم زهرا
شبانه آسمانش خاک می شد
نه زهرا ، بلکه جانش خاک می شد
چه خاکِ آتشینی داشت زهرا
دگر روح و روانش خاک می شد
عرض ادب به راحت جان امام ها
جز خانه اش نرفته پرم سوی بام ها
یا فاطمه است بر لب بود و نبودمان
نامی که هست عشقِ خداوندِ نام ها
حتما نباید معجزه شق القمر باشد
یا اینکه اعجاز عصا مار دوسر باشد
آنچه خدا خواهد همان مقدور خواهدشد
هر معجزه با آن پیامش معتبر باشد
اگر گفتم که خوشبختم در عالم ، علتی دارد
که دل با حبِّ آقای خراسان قیمتی دارد
امان از نار می گردد نصیبش بی برو برگرد
هر آنکه در حریم طوس برگِ دعوتی دارد
اگر گفتم که خوشبختم در عالم ، علتی دارد
که دل با حبِّ آقای خراسان قیمتی دارد
امان از نار می گردد نصیبش بی برو برگرد
هر آنکه در حریم طوس برگِ دعوتی دارد
به هر دری بزنم تا که در نگاهِ تو باشم
فراری از همگانم که در پناه تو باشم
به جایگاه رفیعت توسلم شده آقا
که سر به زیر تو باشم ، که سر به راه تو باشم