با آنکه نفسهای پر از بال زدن داشت
در چشم کبودش رمق بودن من داشت
گلدوزی پیراهن او تا شب آخر
با من که نه! با اشک و غم و ناله سخن داشت
با آنکه نفسهای پر از بال زدن داشت
در چشم کبودش رمق بودن من داشت
گلدوزی پیراهن او تا شب آخر
با من که نه! با اشک و غم و ناله سخن داشت
سودش فراوان است و خیرش نیز بسیار است
مهر شما را آنکه با جانش خریدار است
شب تا سحر صدبار خاکستر شدن دارد
یک عمر چون پروانه بودن سخت دشوار است
اُمّ الْحَسَنِیْنی و گدای حَسَنِیْن ایم
از لطف تو دائم به هوای حَسَنِیْن ایم
شد چادر تو سایه ی امن حسنین و …
ما معتکفِ زیر عبای حَسَنِیْن ایم
گوش کن نعرهی طوفانِ نجف یازهراست
گوش کن شُرشُرِ باران نجف یازهراست
فاطمه نَفسِ علی و نَفَسَش فاطمه است
جانِ زهراست علی جانِ نجف یازهراست
مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش
مدینه بود و غم و غصه های بسیارش
مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا
مدینه بود و سکوت و غروبِ غمبارش
شکسته شد کمرم فاطمه زجا برخیز
ترحمی بنما یار باوفا برخیز
بدون تو به زمین میخورد یل یلها
سلاله ی نبوی جان مرتضی برخیز
ما آه سرد از دل مضطر کشیده ایم
بار فراق با مژه ی تر کشیده ایم
همساز روزگار به عشق تو بوده ایم
از دوری تو رنج مکرر کشیده ایم
سایه مهرت به روی مردم دنیا بلند
لطف دستانت زیاد و دستهای ما بلند
در مقام قرب حق بالایی و بالاترین
جایگاهت چون علی عالی اعلا بلند
درس کرامت پیش او حاتم ببیند
درس حیا و مادری مریم ببیند
إنسیه الحوراست و قطعا محال است
کُنه کمالش را بنی آدم ببیند
با چشمهای نیمه بازت گاه گاهی
چشمان خیس و خستهام را کن نگاهی
وقتی تنورِ خانه روشن شد برایت
گفتم خدا را شُکر کمکم رو براهی
اون روزی که خونمونو در زدن
ریشه جونمو با تبر زدن
همه گفتن چقد عاشق همین
اخرش زندگیمو نظر زدن
در خانه کیست تا که مرا یاری ام کند؟
با این همه گناه و خطا یاری ام کند
گفتم دخیل حضرت صاحب زمان شوم
گفتم قسم به فاطمه تا یاری ام کند