سقاکه رفت…ساقی آب آوری که نیست
آتش گرفته میکده را …ساغری که نیست
حدیث اشک
تک تک برایتــان همه از غم نوشته اند
ازداغ و درد هــــای دمادم نوشــته اند
عاشق به سوز عشق خودش اعتنا کند
عشق به غیر آل علی را رها کند
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
با اینکه همیشه همگی غرق گناهیم
عمریست که در حسرت دیدار تو ماهیم
دعا کن مست و شیدای تو باشم
که محو روی زیبایتو باشم
نمایم خانه ام رااب و جارو
که شاید منپذیرای تو باشم
مانده ام توی کار این دنیا که چرا حرفهات بی اثر است ؟!
توی این آسمان تنهایی چه کسی از شما غریب تر است ؟!
مثل بابات حیدر کرار حرفهایت به گوش کوفه نرفت
ول کن این قوم بی وفا را چون گوش این مردم از قدیم , کر است
به عشق روی حسین دل بهانه کرده حرم
ز پیچ و تاب فراقش صدا زنم که ز غم