حسن لطفی

غم بی مادری

 

چشمم به غیر خون دلی مبتلا نداشت

این خانه بعد رفتن تو آشنا نداشت

زهرا یتیم شد غم بی مادری رسید

بی تو دل شکسته ی من همنوا نداشت

برپا شده حسینیه

 

بر پا شده حسینیه ای از دعا بیا

 

 یک شب کنار سفرۀ شبهای ما بیا

 

من خسته ام از این همه توبه از این شروع

 

 امشب برای توبۀ از توبهها بیا

شبیه قامت سقا

چشمی که بسته ای به رخم وا نمی شود

یعنی عمو برای تو بابا نمی شود

ای مهربان خیمه , حرم را نگاه کن

عمه حریف گریه ی زنها نمی شود

دکمه بازگشت به بالا