من نامهام را با تو و قلبم نوشتم
هرچند از این حرفایم کم نوشتم
دیشب برایت غصه خوردم گریه کردم
امشب برای زخم تو مرهم نوشتم
من نامهام را با تو و قلبم نوشتم
هرچند از این حرفایم کم نوشتم
دیشب برایت غصه خوردم گریه کردم
امشب برای زخم تو مرهم نوشتم
آمدم تا از تمامم پرده بردارم خدا
کوله بارم معصیت… یعنی گرفتارم خدا
عطر یادت گم شده در صحن کردارم خدا
بازهم این بندهی بد….باز سربارم خدا
با تمام روسیاهی دوستت دارم خدا
جمعه ها خسته و دلگیرتر از هربارم
جمعه ها چشم به راه تو فقط میدوزم
بغض در راه گلو مانده ولی میشکند
مثل یک شمع در این ظلمت شب میسوزم
دستی بکش به روی سرم دل پرم ببین
از این زمانه از همه دل می برم ببین
حتی من از خودم چقدر دلخورم ببین
آقا منی که نان تو را میخورم ببین
السلام ای مقتدا و رازق باران ما
السلام ای زینت تقوا در ایمان ما
نذرتان میکرد مادر باز میشد هر گره
از شما بوده است رزق سفره ی الآن ما
میدونی دلم گرفته فاطمه
میدونی خزون شده بهار من
بغض کوچه توی سینه ی توإ
درد سیلی روی قلب زار من
دیگر بس است گریه و زاری سخن بگو
از کوچه و غریبی و اشک حسن بگو
نا محرمم به تو که ز من رو گرفته ای؟
بغضم شکست فاطمه حرفی بزن بگو
مطلع شعر به یکباره طرب پوشم کرد
طبع شعر از کرمت باز قدح نوشم کرد
قافیه از قدمت غرق در آغوشم کرد
ماهوالعشق که دیوانه و مدهوشم کرد؟
مسیر شعر من امشب به سوی ماه افتاد
ز شوق…کودک قلبم دوید…آه…افتاد!!
نشست تا که نگاهش به بارگاه افتاد
شکست بغض مرا و قلم به راه افتاد
(از زبان حضرت زینب سلام الله علیها)
تا نگاهت میکنم با غم نگاهم میکنی
گریه کردم رحم بر این اشک و آهم میکنی؟
جان مادر حرفی از رفتن نزن دق میکنم
من کنار بسترت تا صبح هق هق میکنم
تمام دارو ندارم فدای تو زینب(س)
خوش آن دمی که بمیرم برای تو زینب(س)
چه ارج و قرب و مقامی گرفته است بانو
هرآن کسی شده مبتلای تو زینب(س)
با قلم احساس من نقش دو ابرو میکشید
مست شد تاکه ز تاب زلف و گیسو میکشید
نبض احساس دلم,من را به هر سو میکشید
یک صدو ده مرتبه بانگ هوالهو میکشید