داریوش جعفری

قمری باز رسید و به دلم نور افتاد
ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد
بیخبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد
قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد

نوای حسین

جان گرفتیم از نوای حسین
نفس ماست در هوای حسین

هر چه دادند به پیر و کوچک ما
همه دادند از عزای حسین

امیرالمومنین حیدر

سماوات و زمین گوید…امیرالمومنین حیدر
اصول و فرع دین گوید…امیرالمومنین حیدر

خلیل الله می گوید…کلیم الله می گوید
و عیسی هم یقین گوید…امیرالمومنین حیدر

سلطان نجف

نزنم دم ز کسی جز دم سلطان نجف
نکشم پای دل از سفرهء احسان نجف

روز آغاز ، خدا نقش زده بر دل ما
جان تو جان جهان بسته به جانان نجف

رنج هجران

رها از رنج هجران و غم دنیا شدم زهرا
سرم بشکست و غرق خون ز سر تا پا شدم زهرا

میان سجده ام وا شد گره از کار و بارِ من
نبودی تا ببینی از فراغت ، تا شدم زهرا

نجوای جگر سوز

آه…فرو ریخت
خورشید برافروخته شد ماه فرو ریخت

ای اهل هدایت
در وقت سحر روشنیِ راه فرو ریخت

آرام جان حیدری

ای جانِ جانِ جانِ جان ، کز جانِ جانان جان تری
وی نیکِ نیکِ نیک ها ، کز نیک ها نیکوتری

کارت دمادم دلبری ، از دلبران دل می بری
جان میدهی دل می بری ، از دلبران با دلبری

رزق ماه رمضان

(روضه) دارم من و افطار لبم نان حسین
رزق ماه رمضانم همه احسان حسین

پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود
زیر لب گفت فدای لب عطشان حسین

تربت اعلای تو

از ازل در سر من میل تماشای تو بود
داشتم هر چه به دل جمله تمنای تو بود

آنچه در وقت نمازم کمرم را خم کرد
سجده بر حق به سرِ تربت اعلای تو

خانه ی فاطمه

 

خانه ی فاطمه امروز تماشا دارد
تحفه ای از طرف عالم بالا دارد
سجده ی شکر علی دارد و این…جا دارد
پس از این خون خدا زینب کبرا دارد

کوثرِ جانِ نبی

همه خوبانِ جهان عبد و غلامت زهرا
همه عالم شده دلبسته به دامت زهرا

هرکه دارد به جهان رتبه ای و منزلتی
میخورَد غبطه بر آن اوجِ مقامت زهرا

رنج هجران

هر چه میخواهی بخواه اما , ندارم بیش از این
نیست تابِ فاصله در کوله بارم بیش از این

بیستون سینه را کَندی ز مهرت , در خَفا
آشکارا زخم زن بر قلب زارم , بیش از این

دکمه بازگشت به بالا