نور چشمم، شبه پیغمبر، نکش پا بر زمین
آمدم بابا! علی اکبر(ع)، نکش پا بر زمین
کینۂ نام ِ تو را دارند این سرنیزه ها
گر چه شد دور و برت محشر، نکش پا بر زمین
نور چشمم، شبه پیغمبر، نکش پا بر زمین
آمدم بابا! علی اکبر(ع)، نکش پا بر زمین
کینۂ نام ِ تو را دارند این سرنیزه ها
گر چه شد دور و برت محشر، نکش پا بر زمین
داره میره جون از تنِ نیمه جون
داره میره میدون همه باورش
چقد صحنه ی تلخ و دشواریه
وداعِ حسیـن و علی اکبرش
طوفان شده است یا که تو دریا شدی علی
هرجای دشت می نگرم جا شدی علی
این گونه ریختی همه جا پس چرا تو را
پیدا نمی کنم و معما شدی علی
نشسته ام که بمیرم فقط به پای غمت
مرا فدایی این عشق کن فدای غمت
من آفریده شدم تا که آتشم بزنی
هزار مرتبه در بین روضه های غمت
برو ولی به تو ای گُل سفر نمی آید
که این دل از پس داغ تو بر نمی آید
به خون نشسته دلم اشک من گواه من است
که غیر خون دل از چشم تر نمی آید
قبلهی ما علی و قبله نما نیز علیست
حرمِ ما نجف وکعبهی ما نیز علیست
ها علی بشر کیف بشر یعنی که…
قل هوالعشق علی نقطهی با نیز علیست
بیا ای دل یه دَشتستون بگِرییم
بیا با چشمایِ بی جون بگرییم
شبیهِ مادرش داره میسوزه
بیا با های هایش خون بگِیرییم
کاش که در باغ اضطراب نیفتد
روی زمین شیشه ی گلاب نیفتد
چشم ابوالفضل در حرم نگران است
پای علی اکبر از رکاب نیفتد
ذرّه ذرّه سوخته تا اینکه خاکستر شده است
پیشِ چشمِ باغبانی لاله اش پرپر شده است
امِّ لیلا هاجر و کرب و بلا دشتِ مِنا
شاه ابراهیم و اسماعیل هم اکبر شده است
بر درِ خیمه نشسته است و خبر میگیرد
خبرت را زِ منِ سوخته پَر میگیرد
چه کنم خیمه روم یا نروم آه ، رباب
بیشتر صبر کند درد کمر میگیرد
نگاهی با تبسم بی خبر انداختی رفتی
چه آتش بود بر جان پدر انداختی رفتی؟
به یک الله أکبر با اذان اکبری ، اصغر!
چه شد؟ غیر از مرا در پشت سر انداختی رفتی
نمانده شیر برای رباب عزیز دلم
تو را به جان عزیزت بخواب عزیز دلم
تو رو به قبله ای از تشنگی و میگردد
برای تو جگر آب، آب عزیز دلم