سامرا

علی النقی علیه السلام

بر دل نشسته شوق زیارت به عشق تو

دارم همیشه عرض ارادت به عشق تو

با جامع کبیره ی تو عشق می کنم

من هم شدم ز اهل عبادت,به عشق تو

هو یا نقی(ع)

از همان ابتدایت ای آقا

شده ام آشنایت ای آقا

 من فقیر و یتیم و مسکینم

من گدایم گدایت ای آقا

تنها امام سامره

تنهاامام سامره تنها چه میکنی؟

درکاروان سرای گداها چه میکنی؟

دارمبرای رنگِ تنت گریه میکنم

پایِنفس نفس زدنت گریه میکنم

زپا انداخته

آسمان را آه جان سوزت زپا انداخته

مادرت را باز در هول و ولا انداخته

کاری از دست طبیبان بر نمی آیدغریب

برکنار بستر تو مرگ جا انداخته

ای جگرگوشه ی امام رضا

ای جگرگوشه ی امام رضا

آفتاب غریب سامرا

دوستانت اهالی بالا

دشمنانت قبیله های زنا

قلم به سمت شکوهت

قلم به سمت شکوهت قدم قدم آمد

به سمت دفتر شعرم خود قلم آمد

دوباره حس سرودن گرفته ام آقا

و با اجازه ی دستت بگو… دلم آمد

مثل امواج

مثل امواج خروشان که به ساحل برسند

وقت آن استکه عشاق به منزل برسند

هادی راه توهستی و یقیناً بی تو

ناگزیرند ازآغاز به مشکل برسند

خونِ دل

زهر افتاده به جانِ جگرم , مهدی جان

لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان

به لب خشک پدر جرعه ی آبی برسان

که من از سوز جگر شعله ورم مهدی جان

شهادت امام هادی(ع)

مرغ دل شکسته ی ما جَلد سامراست

درعرش بزم روضه ی دلدار ما به پاست

شال سیاه غصِّه روی دوش ِ ماسِواست

ذکر علیُّ و فاطمه  واویلتا خداست

آقا کمی برای من از سامرا بگو

آقا کمی برای من از سامرا بگو

اوصاف ناله های غریبانه را بگو

از ساعتی که چشم جوان تار می شود

از زهر و دست وپا زدن و ضجِّه ها بگو

دکمه بازگشت به بالا