این پاره پاره پیرهنت میکشد مرا
این زخمهای بر بدنت میکشد مرا
خورشید من که ماه کبوداست پیکرت
نقش هلال روی تنت میکشد مرا
این پاره پاره پیرهنت میکشد مرا
این زخمهای بر بدنت میکشد مرا
خورشید من که ماه کبوداست پیکرت
نقش هلال روی تنت میکشد مرا
حرف ما دختر و پدر امشب
بیشتر روضه های مکشوفه ست
زخم من یادگاری شام و
زخم تو یادگاری کوفه ست
پوشیه نیست سرو روم شدیداً زخم است
خسته ام بال پرستوم شدیداً زخم است
خوبی معجرم این بود که مویم نکشند
نزنی دست به گیسوم شدیدا زخم است
بـارهـا افتـاده ام
زیرِ دست و پایِ خصم از دست و پا اُفتاده ام
بس که هِق هِق کرده ام
گـوشـه ی ویــرانه از شــور و نـوا اُفـتــــاده ام
قطره قطره روی خاک
روی پیکر سری داشتی یادته
رگای حنجری داشتی یادته
من ی روز بابایی داشتم یادمه
تو ی روز دختری داشتی یادته؟
با سر رسیدی بی سر گودال باباجان
ار ذوق دارم میروم از حال بابا جان
حس میکنم جا خوردی از وقتی مرا دیدی
راحت بگو در صورتم بابا چه ها دیدی
باز سر گشته و حیران شدهام
چه کنم سر به گریبان شدهام
مانده ام بی سر و سامان شدهام
شمعِ این شامِ غریبان شدهام
شهر شام و شروع ماتم بعد
همه در دست نیزه و نیرنگ
چه شده شهر غرق در شادی
آن طرف آتش و هزاران سنگ
آن قدَر آه کشیدم جگرم زخم شده
چه قدَر گریه؟! دگر چشم ترم زخم شده
زخم لب های تو نگذاشت که بوسه بزنم
علّتش چیست؟ چرا ای پدرم زخم شده؟!
امـشـب به دل درد و غـمـیجـانـکـاه دارم
خـــورشـــیـــد روینـــیـــزه را در راه دارم
مـات رخـش در کـنـج ایـنویـرانـه هـسـتـم
صــحـبـت بـه لـکـنـتبـا سـر آن شاه دارم