شعراربعین حسینی

دلواپسم

باید برای خود غزلی دست و پا کنم
تا واژه واژه دِین خودم را ادا کنم

چندی است واژه ها به سراغم نیامدند
پس من چگونه عرض ادب بر شما کنم؟

تو هوامو داری

من همیشه دلم به این خوش بود

که تو آقا هوامونو داری

هر چی هم که سیاه و بد باشم

تو ولی تنهامون نمیذاری

دو دستم بسته

دو دستم بسته و سوی تو چشمی چون سبو دارم
بریز آبی بر این آتش که از سرخی رو دارم

چراغ چشمم از سیلی به سو سو کردن افتاده
نگاهی کن به سویم تا که بر این دیده سو دارم

روضه

آدم از اوّل به نامت بوده راغب یا حسین
روضه ات دارد میان عرش طالب یا حسین

می برد معراج، ما را قاب قوسین ضریح
می شود پایین پایت سجده واجب یاحسین

چشم تر

به من رسیده دو چشم تر از حسین و حسن
کلام وحی شده منبر از حسین و حسن

خراب روضه شدم آمدم به میخانه
رسیده جام و می و ساغر از حسین و حسن

اهلِ بُکا

از چه حیران شده ای اهلِ بُکا؟روضه که هست
کربلا قسمت مان نیست..بیا روضه که هست

حسرت و آه همه جای خودش..موج بزن
همّتی..ناله کن از سوز و نوا..روضه که هست

هل مِن معین

می رسد از کربلا هل مِن معینت یا حسین(ع)
دیده ها خون گرید از آهِ حزینت یا حسین(ع)

ناممان خط خورده از فهرستِ زائرهای تو
ما همه جا مانده‌ایم از اربعینت یا حسین

از میان روضه ها

از میان روضه ها هر سالکی رد میشود
روح سرگردان او روح مجّرد میشود

غالباً دور از حرم خیلی مصیبت میکشم
غالباً دور از حرم آنچه نباید میشود

بعد هدینای حسین

ز همان روز ازل بعد هدینای حسین
دهنم خورده به شیرینی حلوای حسین

نقطه دلبری خالق و بنده حرم است
وسط سجده روی تربت اعلای حسین

آقای من

من همیشه دلم به این خوش بود
که تو آقا هوامونو داری
هر چی هم که سیاه و بد باشم
آخرش تنهامون نمی‌ذاری

آه حسین

نگاهش لب به لب لبریز غم بود
شکسته بال و پر از هر قدم بود
ولیکن استوار و محترم بود
امیر قافله..مرد حرم بود

عاقبت آمدم

عاقبت آمدم پس از عُمری
به مزارت نه  بر مزارِ خودم
آمدم های های گریه کنم
به دلِ خون و داغدارِ خودم

دکمه بازگشت به بالا