شعراربعین حسینی

به هر دری بزنم

به هر دری بزنم تا که در نگاهِ تو باشم
فراری از همگانم که در پناه تو باشم

به جایگاه رفیعت توسلم شده آقا
که سر به زیر تو باشم ، که سر به راه تو باشم

بیقرارم

اومدم تا که تو آرومم کنی
خیلی بیقرارم و دلم پُره
نگرانم! میگم این نوکرِ بد
نکنه به درد تو نمیخوره

گره افتاده به کارم

به گره های ضریح تو قسم
گره افتاده به کارم آقاجون
تو خودت حالمو رو به راه کن
مگه جز تو کی رو دارم آقاجون

برخیز ای نور دو چشمم

یک اربعین بر روی نی دیدم سرت را
دیدم که زخمی کرده نیزه حنجرت را

یک قافله با سوز و اشک و آه آمد
برخیز و بنگر حال و روز لشکرت را

این چهل روز

این چهل روز عدو سنگ به ما زد بد زد
هر که آمد غم من دید مرا زد بد زد

شد چهل روز نه،انگار چهل سال گذشت
غمت آتش به دل ارض و سما زد بد زد

دیوانه و مستیم

دیوانه و مستیم تماشا داریم
در سینه خویش حب مولا داریم

بستند اگر مسیر حج را غم نیست
ما صاحب ایوان طلا را داریم

برادر خوبم

بارِ دگر به کرب و بلا پا گذاشتم
داغی دگر بر این دلِ دریا گذاشتم

چِهل روز پیش بود که روی همین زمین
خود را کنارِ پیکرِ تو جا گذاشتم

منت خدای را

منت خدای را که بصیر است و هم علیم
منت خدای را که خبیر است و هم حکیم

از روز اولم به نجف آشنا نمود
گفتا قدم گذار در این راه مستقیم

بین این بیراهه

بین این بیراهه، راه چاره را پس داده اند
جای بالش، سنگ های خاره را پس داده اند

من تک و تنها سرت را پس گرفتم از همه
سرشکسته ماه این سیّاره را پس داده اند

بی لیاقت بودم

بی لیاقت بودم و شور و نوا قسمت نشد
اربعین آمد وَلیکن کربلا قسمت نشد

علّتش را جستجو کردم میان قلبِ خود
روسیاهی ام سبب شد که عطا قسمت نشد

بزم عشاق

دوش من را سخت پیر می کشان در بر گرفت
جان من را آن نگار جاودان در بر گرفت

پر شکسته تر ز من دیگر در این عالم ندید
طایر این آشیان را همچو جان در بر گرفت

قدکمان برگشته‌ام

سَرو رفتم از کنارت؛ قدکمان برگشته‌ام
سبز از باغت سفر کردم؛ خزان برگشته‌ام

راهِ پروازم به دستِ ریسمانی بسته شد
با پَرِ زخمی به بامِ آسمان برگشته‌ام

دکمه بازگشت به بالا