شعر امام حسن

اخلاص

ایل و تبار تو همه از سفره‌دارها
ایل و تبار ما همه از ریزه‌خوارها

ایل و تبارت از همه خلق برتر است
قربان خانواده‌ات ایل و تبارها

سفره‌ی افطار

انگار بنا نیست گرفتار نباشیم
باشیم ولی اینهمه بیمار نباشیم

آنقدر خدا داد به ما از درِ این بیت
تا جز به همین خانه بدهکار نباشیم

عجیب نیست

سلام عشق، علیک السلام هم دارد
کسی که شد حسنی احترام هم دارد

اگر قلم بزنی ، صد کتاب خواهد شد
فضائلی که به لطفش غلام هم دارد

چهره گریان

به لبِ خشکِ تو انگار که باران میخورد
آب می‌خوردی هِی ظرف به دندان میخورد

پسرِ کوچک تو مانده چه سازد با تو
زهر وقتی که بر این سینه سوزان میخورد

حسین مرحم حسن

میان هجمه غم ها اگر پناه ندارد
حسین هست چه کس گفته تکیه گاه ندارد

حسین مرهم زخم برادر است وغمی نیست
زمانه حرمتشان را اگر نگاه ندارد

رسم نوکری

نامت شفا بخش است ، بر هر درد تسکین است
یادت مسِّرَت بخشِ دلهایی که غمگین است

دنیا و اهلش روز و شب روزی خورت هستند
یعنی همیشه سفره ی لطفِ تو رنگین است

چهارمین صراط

چهارمین صراط مستقیم بود
کسی که فرش خانه اش گلیم بود
خدا نبود اگر چه او کریم بود
کسی که کم صداش می کنیم بود

آقای مهربان

کرم می ریزد از دستان لطفت بی امان دائم
کسی را این چنین هرگز ندیدم مهربان دائم

از آن لبها که می بوسید پیغمبر دعایی کن
که مدح تو بجوشد از دل ما بر زبان دائم

اُمّت حسن

شعرِ من واژه ی من لُبِّ کلامم حسن است
شب سلامم حسن و صبح سلامم حسن است

با حسن زنده و با عشق حسن خواهم مُرد
حُسنِ مطلع حسن و حُسنِ ختامم حسن است

غریب مدینه

سالها گریه سالها روضه
همه ی عمر مجتبی روضه
روزگارش گذشت با روضه
کوچه،در،طشت چندتا روضه

غمِ غربت

باید امشب بلند گریه کنیم
مثلِ زینب بلند گریه کنیم
که مرتب بلند گریه کنیم
سوخت از تب..‌. بلند گریه کنیم

بخشید

هر آنچه بود برایش به این و آن بخشید
چنانچه آخر سر لقمه از دهان بخشید

اگر چه حاجت مردم فقط زمینی بود
چه رزق ها که به آن ها از آسمان بخشید

دکمه بازگشت به بالا