شالِ مشکـیِ غمِ تو به گدا قیمت داد
اشکِ روضه به غلامانِ تو حیثیت داد
مادرِ کـرب و بلا… مادرِ گریه… وَالله
فاطمـیه به حرم حُرمت و حُـرِّیت داد
شالِ مشکـیِ غمِ تو به گدا قیمت داد
اشکِ روضه به غلامانِ تو حیثیت داد
مادرِ کـرب و بلا… مادرِ گریه… وَالله
فاطمـیه به حرم حُرمت و حُـرِّیت داد
مرا شروع کن از ابتدا – که پایانم
چرا که بی تو نمیخواهم و نمیدانم
برای این که مرا یاد تو می اندازد
پر است از گلِ نرگس میان گلدانم
چه کمالى, چه جمالى, چه جلالى دارند!
سینه چاکان تو دیگر چه ملالى دارند؟!
غیر شاهنشهى تو که به دل ها برپاست
همه حکام جهان روز زوالى دارند
از کریمان هر عطایی می رسد بی منت است
پس گدایی از شما در اصل عین عزت است
از همان روزی که آدم توبه اش مقبول شد
می توان فهمید اشک روضه ات بی قیمت است
می رسد روزی که می آید سواری از سفر
این شب هجران به پایان می رسد وقت سحر
بهترین تصویر اهل آسمانی ها تویی
آخرین امّید قلب جمکرانی ها تویی
ازین همه فراق, دل کباب شد بیا دگر
زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر
سکینه ی زمین و آسمان, امام مهربان
زمانه, سینه اش پُر اضطراب شد بیا دگر
از یُمنِ ذکر تو ندای رب گرفتیم
از مهر روی تو چنین مذهب گرفتیم
ما ذاکر ذکر خدای آسمانیم
از لحظه ای که نام تو بر لب گرفتیم
بروی ماه تو باید علی حجاب کشید
بجای صورت تو بای آفتاب کشید
برای شیعه چه مقدار اشک ریخته ای؟
که بار چشم پرآب تو را سحاب کشید
چادرت وقتی یهودی را مسلمان می کند
یک نگاهت عالمی را مثل سلمان می کند
نوکرانت جای خود آنها که صاحب منصبند
بلکه مور خانه ات کار سلیمان می کند
سلام حضرت بانوی مهربانی ها
سلام روشنی صحن آب و آئینه
سلام سنگ صبور تمام مردم شهر
هزار حرف نگفته است با تو در سینه
یوسف چرا به گوشهی کنعان نمیرسد
این هجر, این عذاب به پایان نمیرسد
خشکم زده, ترک ترکم, تشنهام, چرا
بارانِ رحمتی به بیابان نمیرسد
گرچه از دوریِ برادرِ خود
ذره ذره مریضتر میشد
عوضش میهمانِ مردمِ قم
لحظه لحظه عزیزتر میشد