شعر روضه

یا ولی الله

از بس گناهِ روز, مرا خار می‌کند
شب دورم از نگاهِ تو ای یار می‌کند

چشمِ بخواب رفته و آلودهٔ مرا
کِی در سحر, صدای تو بیدار می‌کند

چقدر صبر

از بس مسیر آمدنت را مرور کرد
قلبم گلایه از من و چشمی صبور کرد

سینه به سینه نقل شده جمعه می رسی
باید چقدر صبر برای ظهور کرد

کل شیءٍ هالک الّا وجهه

خواستم جانم زره باشد برایت… دیر شد
حلقه‌های زخم از پا تا سرت زنجیر شد

منعکس شد رنگ خونت در غروب آفتاب
قلب مجروح تو هم خورشید این تصویر شد

تو روی نیزه

زلف تو روی نیزه به دستان باد بود
دور و بر عقیله حرامی زیاد بود

آتش گرفت پیش نگاه تو خیمه ها
شعله به شعله چشم تو شرح معاد بود

گرفتار شبم

وسط روز گرفتار شبم باور کن
بازهم شعله کشیده غضبم باور کن

اولین بار شلوغی گذر را دیدم
چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن

بگو حسین

وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظه های بارش باران بگو حسین

هرجا دلت گرفت کمی محتشم بخوان
هی در میان گریه بگو جان, بگو حسین

گریه در عزای تو خیر العمل

ای گریه در عزای تو خیر العمل حسین
ای شور عشق دائمی و لم یزل حسین

با گفتن حسین حسین از تولدم
پر شد پیاله ی دهنم از عسل حسین

دخترِ فاطمه

دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند

چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند

ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم

شود این حادثه تکرار خدارحم کند

میکند گریه هنوزم

کاش از این کوی و گذر زود گذر میکردیم
یا که میشد گذر از سمت دگر میکردیم

شده انگشت نما زینب و میشد ایکاش
تا که از عمه ی خود دفع خطر میکردیم

سالار زینب

حسین , با بدنت نعل اسب کاری کرد
که فرق روی تو از پشت تو نشد پیدا

خلاصه هرچه زنان بنی اسد گشتند
میان معرکه انگشت تو نشد پیدا….

رضا قربانی

مثل شمعی به روی خاک

مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است
با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است
تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است
یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است

یا علی ابن الحسین (ع)

تا اشک هست در بصرم گریه می کنم
با این توان مختصرم گریه می کنم
تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم
با خون مانده بر جگرم گریه می کنم

دکمه بازگشت به بالا