شعر روضه

شور و التهاب

عاشقان کم کم به شور و التهاب افتاده اند
بهراحیای محرم در شتاب افتاده اند

مجمر و اسپند و بیرق را فراهم کرده اند
فکرچای روضه و قند و گلاب افتاده اند

گودال

شعرهایم همه پریشان است

مثل پروانه مثل دیوانه

گاه می رود به گودال و

گاه می رود به ویرانه

ته گودال

نیزه ای در دهن شه جا شد

کمر خواهرش از غم تا شد

بند های بدن از هم وا شد

تکه تکه پسر زهرا شد

موعد دیدار

کاروان آمده و موعد دیدار شده

چشم بارانی عمه چه قدر تار شده

چه قدرعمه ی ساداتمصائب دیدند

چه قدر مردم بازار به ما خندیدند

بین شمر و خواهرت دعوا شده

یک نفر انگشترت را می برد

دیگری بال و پرت را می برد

گرگی از بالا سرت رویت درید

می جوید و پیکرت را می برد

غربت بقیع

از صفای ضریح دم نزنید

حرفی از بیرق و علم نزنید

گریه های بلند ممنوع است

روضه که هیچ سینه هم نزنید

کشته ی احد

ای کشته ای که بود اُحُد کربلای تو

اهل ِ مدینه نوحه گران در عزای تو

شیر خدا و شیر رسول خدا تویی

ای نام سیدالشهدایی سزای تو

گودی گودال

دیدن چگونه دل ز علی اکبرش برید 
دل از برادرش یل آب آورش برید 
در پشت خیمه گریه کنان شاه کربلا
دیدن چگونه دل ز علی اصغرش برید 

چگونه صبر کنم

چگونه صبر کنم رفتن تورابینم

نوای وا عطشا گفتن تورابینم

 

در این طرف تو صدا می زنی«انا المظلوم»

جواب……هلهله دشمنتورا بینم

بماند بقیه اش …

کوتاه کن کلام … بماند بقیه اش

مرده است احترام … بماند بقیه اش

 

از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود

آن هم نشد حرام … بماند بقیه اش

شب تار

مادرم گفت مرا مست رخ یار شوم

گرد شمع رخ تو از همه بی کار شوم

تا که دیدم بدنت زیر سم اسبان رفت

گفتم آیم به کنار بدنت زار شوم

شاه غریب

یا رب خودت مواظب شاه غریب باش

او را ولی و ناصر و کهف و حبیب باش

ما زخم می زنیم به او با گناهمان

یا رب خودت به زخم دل او طبیب باش

دکمه بازگشت به بالا