“درصدر عناوین خبرها خبر توست
ای آنکه نسیم سحری دربدر توست”
وَلله…که با یک نظرت می شوم… آدم
ای آنکه دلم در پی یک دم نظر توست
“درصدر عناوین خبرها خبر توست
ای آنکه نسیم سحری دربدر توست”
وَلله…که با یک نظرت می شوم… آدم
ای آنکه دلم در پی یک دم نظر توست
جان گرفتیم از نوای حسین
نفس ماست در هوای حسین
هر چه دادند به پیر و کوچک ما
همه دادند از عزای حسین
به خودم آمدم وَ دیدم که
ماه شمس و قمر تمام شده
ماه نالیدنِ به اربابم
ماه گریه دگر تمام شده
یکِ لباسِ پاره بر این قامتِ رعنا بد است
نامرتّب بودنم در محضرِ بابا بد است
عمّه جان ! کو شانه ای بر گیسویم شانه زنم
موپریشانی برایِ دختری زیبا بد است
هی از این نیزه به آن نیزه مکانت دادند
کوچه کوچه به همه شهر نشانت دادند
پیش چشمان من از نی که زمین افتادی
از روی خاک به سر نیزه تکانت دادند
کاش با این نوکر بد ذره ای هم تا کنی
اشکها را هم بگیری قلب را دریا کنی
من به شوقت پا برهنه رفته ام هر روز را
پیش گمنامان شهرم تا مگر امضاکنی
دل ندارد در جهان آرامِ جان اِلّا حسین
کیست در این دایره جانِ جهان الا حسین
کُل خوبی ها همه جمع اند در یک جلوه اش
چیست از تجمیعِ خوبی ها نشان الا حسین
در مقامی که به حب تو خدا پرداختهست
شعر اگر مدح محبانت نباشد باختهست
گرچه بین روضه ها این گریه ها ناقابل است
فاطمه از اشکهای عاشقان دُر ساختهست
رسید آخر سر پای گفت و گو به گلو
کمان به کینه سخن گفت مو به مو به گلو
پدر علی به علی ایستاد و آخر گفت
جواب تیرِ پس از تیر را گلو به گلو
پرچمِ اهل حرم موی سرت بود حسین
دستهٔ آل علی خون جگرت بود حسین
سربلندم که در این شهر اسیر تو شدم
زینبت در همه جا در به درت بود حسین
حرامی دید آشوب تو را چشم ترَت را نه
تحمل میکنم اما وداعِ آخرت را نه
لباست کهنه پیراهن، تحمل میکنم باشد
ولی ای عشق، غارت کردن انگشترت را نه
نوشتم روی خاکا ( آب … بابا )
یادم اومد که بابا تشنه جون داد
همون بابایی که از زیر نیزه
برای دختراشم سر تکون داد