شعر روضه

ای که عشقت

ای که عشقت شعله ور در جانِ ما،جانم حسین
از ازل مهرِ تو در بنیانِ ما جانم حسین

عطرِ جانبخشِ ضریحت بی قرارم کرده است
کربلایت کعبه ی جانانِ ما جانم حسین

خانه عشاق

وقتی که روح عاشقان وابسته تن نیست
در مرگ فیضی هست که در زنده بودن نیست

من دیدمت با دل! بقیه را نمیدانم
هرجا که دل باشد جواب یار هم‌ لَن نیست

پروانه وار

آدم که عاشق میشود فکر خطر نیست
در عاشقی اصلاً ضرر مد نظر نیست

“دربدری دارد به دنبال خودش عشق”
عاشق نبوده آنکسی که دربدر نیست

روضه واجب است

حسینی منصب ام پس میزنم دیگر عناوین را
گدایم ، پادشاهی میکنم حتی سلاطین را

گِلیمی پهن کردم بر سر راهت ، تفضّل کن
شنیدم دوست داری همنشینی با مساکین را

ندیده وفا

نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم

رسیده ای به سرانجام ماجرا مسلم

علی ندیده وفا از اهالی این شهر

نشسته ای به امید وفا چرا مسلم؟

سیر مسیر عشق

سیر مسیر عشق شور و حال می خواهد
معشوق حتما عاشق فعال می خواهد

عشق زبانی حاصلش اصلاتقرب نیست
حاجی شدن زنجیره اعمال می خواهد

تک و تنها

نه سپاهی برای من مانده
نه دگر روزگار یار من است
کوفیان جا زدند آقا جان
مرگ حالا در انتظار من است

معتکف در حرم

دل ما غرق غم توست اباعبدالله
معتکف در حرم توست اباعبدالله

این که از کودکی عاشق و دلداده شدم
همه اش از کرم توست ابا عبدالله

خانه ات آباد

خانه ات آباد، مارا قبل ویرانی ببخش
نوکر دل مُرده ات را ، مهربان جانی ببخش

عذر خواهی میکنم خیلی خلاصه مختصر
نامه ی جرم مرا امشب که میخوانی ببخش

واویلا علی

کوفه در اندوه و واویلاست واویلا علی
در نجف صاحب عزا زهراست واویلا علی

پیر نابینایی افتاده است در ویرانه ها
دیده اش بر راه آن مولاست واویلا علی

بستر شهادت

چرا امشب به بستر جان نداری
ندارم هیچ باور… جان نداری
سَرَت برشانه‌ات می‌اُفتد ای وای
بمیرم مثلِ مادر جان نداری

کلیم الله

من‌آن زاغم که‌مانند کبوتر زندگی کردم
از آنچه‌ انتظارم بوده بهتر زندگی کردم

منم‌آن‌بوته‌ی‌خاری‌که از بخت بلندِ خود
کنار کوچه‌ی زهرا و حیدر زندگی کردم

دکمه بازگشت به بالا