عشق زیباست خداونداز آن زیباتر
عرش بالا ست ولی بنده از آن بالاتر
هرکسی سائل درگاه خداوند شود
میشود بین خلائق به خدا آقا تر
شعر شعر میلاد سقای دشت کربلا
آواز عشق بی تو صدایی نداشته ست
قبل از تو عشق راه به جایی نداشته ست
جان ادب بدون تو نایی نداشته ست
دنیای بی تو هیچ صفایی نداشته ست
سلامم از دلِ و جان بر تو جان ابوفاضل
سلامِ من به تو ای پهلوان ابوفاضل
اُمیدِ آلِ علی کُن نظر گدایت را
یَمِ تَفَّضُلِ این خانِدان ابوفاضل
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
او که میآید، تو احساس جوانی میکنی
باز یادِ رزم و شور پهلوانی میکنی
حسین آری اگر نوشید از انگشت پیمبر شیر
بنوشد با نگاه این شیر از چشمان حیدر شیر
و با اشکی که می ریزد به لب های پسر،بابا؛
اضافه کرده بر این کاسه ی تا نیمه شِکَّر،شیر
” یا اباالفضل ” ذکر دائم ماست
مددش یاورِ مداوم ماست
پدرش روز حشر ، قاسم ماست
با دمش ، کردگار ، راحم ماست
یا رب! از نعمتِ ائمّه ، سپاس…
“بنام خداوند جان آفرین”
همان خالق آسمان و زمین
به نام نبی و به نام ولی
به جاه محمّد به شأن علی
دوباره از نجف گفتم نسیمِ صبحگاهی را
که پَر دادیم دلها را کبوترهایِ چاهی را
زیارتنامه شد شعرم همین که از علی گفتم
شرافت میدهد این نام کاغذهایِ کاهی را
به دوشت می کِشی “بار امانت” را تک و تنها
به دامانت پناه آورده ام یا عروه الوثقی
جهان جامِ می اش را پیش تو می آورد بالا
“الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها”
چشــم هایش جلوه ی روزِ قیامت داشته است
تا خدا هم رفته از بس قدّ و قامت داشته است
آمـده یــک روز بــعـد از روزِ مـــیلادِ حســیـن
ماه بر خورشیدِ خود خیلی ارادت داشته است
تو کیستی که حرمت اسلام بند توست
معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست
بدو تولدت چه شد ای ماه هل اتی
بوسه به دست های تو زد شاه لافتی
دختری از پدر خویش سوالی دارد؟
کربلا از چه چنین جَذبه و حالی دارد؟
گفته بابا که عزیز دل من خوب ببین
خاکِ اینجا به لبِ خویش چه خالی دارد!