هم اكثر اوقات گرفتم نظر از عشق
هم مانده برايم فقط اين چشم تر از عشق
در منزل حيرت سخن از عقل نبوده است
آموخته عقل از دم ساقي هنر از عشق
هم اكثر اوقات گرفتم نظر از عشق
هم مانده برايم فقط اين چشم تر از عشق
در منزل حيرت سخن از عقل نبوده است
آموخته عقل از دم ساقي هنر از عشق
چشم من گرچه شده تار حواسم به تو هست
دستپاچه شدم این بار حواسم به تو هست
هر طرف پرت شد اعضات و دل من هر جاست
پیش تو نیستم انگار حواسم به تو هست
اگر که پر زده روحم ، فدای جسم علی
که اعظم ست برایم ، عزای جسم علی
عمود و تیغ به فکر طلا شدن هستند
اگر شدند تماما گدای جسم علی
باشد نمان،باشد برو،باشد رهایم کن
یک بار دیگر جان من بابا صدایم کن
این آخرین عمری ببین بر زانو افتادم
پاشو عصای دست من کاری برایم کن
مثل یک پنجه که گیسوی رها جمع کند
عطر دامان تو را باد صبا جمع کند
جز عقیقِ لب سرخ تو لبی قادر نیست
بوسه ها از دهنِ خونِ خدا جمع کند!
زینب بیا ببین ثمرم ریخته زمین
بالابلند اهل حرم ریخته زمین
می خواستم بغل کنم اورا ولی نشد
ازلای دستها جگرم ریخته زمین
مثل ماهِ تمام وقت طلوع
میدرخشی و نور میباری
اینهمه حسن را علی جانم
ز پیمبر ز مادرم داری
ای بزرگ همه ، نوزاد اباعبدالله
وارث غیرت اجداد اباعبدالله
حضرت محسن ِ اولاد اباعبدالله
با تو حاجت به همه داده اباعبدالله
دوساعت برای تو منت کشیدم
از این مردمِ بی مروت کشیدم
لبانت نشان دادم و خنده کردند
ولی منت این جماعت کشیدم
از توو آغوش عمو جون
منو بردن سوی نیزه
تا چشامو باز کردم
جای من شد روی نیزه
جای گریه پسرم باز کنی لب خوب است
آنقدر گرم شده که نکنی تب خوب است
پیش مادر نشد آرام بگیری اما
بروی خواب کمی محضر زینب خوب است
گرچه به ظاهر علی اصغر به نظر میرسد
باطناً اما علی اکبر به نظر میرسد
خُلقاً و خَلقاً به رسول مدنی رفته است
آینهی حُسن برادر به نظر میرسد