شعر شهادت امام حسن

حسن جان

گرچه از شعلهء غم می گذرانید مرا
بگذارید بسوزم که بخوانید مرا

منّت هیچ کسی را نکشیدن هنر است
کلب میخانه شدم تا بکشانید مرا

دل نگرانم

هنوز دل نگرانم از آن دوشنبه به بعد
هنوز آه نهانم از آن دوشنبه به بعد

مراشکسته در این خانه خنده های زنم
کسی نبود که حرفی مگو به او بزنم

در تشت می ریزد جگر

در تشت می ریزد جگر، امّا کمی سبز
انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز

از خنده های همسرش خیری ندیده
آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز

جانم حسن (ع)

ازهمان روزی که گفتم یا حسین،گفتم حسن
یاحسین را یادمان دادند با جانم حسن
من نمک گیر علی و بچه های حیدرم
گفته ام هربار از این سفره نان خوردم،حسن
نیست جزاین هرکجاکه می شود روضه به پا

داغ یک کوچه

حُسن شرح خصائل حسن است
ماه عکس شمایل حسن است
چون کرم لطف کامل حسن است
هرکه شاه است سائل حسن است

ماه حرم

آقاترین روزی ده شهر مدینه
روی جگر داری هزاران وصله پینه

زخم فراوان داری و مونس نداری
کاری شده زهر جفا و حس نداری

کریم آل الله

کریم باشی و تنها و بی سپاه و غریب!
چه گویم از غمِ تو ، ای امامِ صبر و شکیب؟

شنیده ایم ز غربت، به خویش پیچیدی
ز ماجرای زمین خوردنی که تو دیدی

سلطان حسن

سفره دارِ همه یِ عالمِ اِمکان حسن است

جان حسینِ بنِ علی باشد و جانان حسن است

اَیُّهَاالنّاس بدانید غلامَم آری

اَیُّهَاالنّاس بگویید که سلطان حسن است

کریم غریب

مولای ما کریم ولیکن غریب بود

او دست گیر خلق ولی بی حبیب بود

با او مدینه شد وطن بی نیازها

بعد از خدا سخاوت او بی رقیب بود

مرا سَری ست

مرا سَری ست که اُفتاده زیرِ پای حسن
به تختِ سلطنتِ این دل است جای حسن

هزار حاتمِ طائی شود گدای درش
هرآن کسی که به دنیا شود گدای حسن

نامت شفا بخش است

نامت شفا بخش است ، بر هر درد تسکین است
یادت مسِّرَت بخشِ دلهایی که غمگین است

دنیا و اهلش روز و شب روزی خورت هستند
یعنی همیشه سفره ی لطفِ تو رنگین است

خون می چکد

خون می چکد حسن ز لب تو، سخن مگو
گفتی به زینبت تو هر آنچه، به من مگو

من مثل تو که صبر ندارم، عزیز من
از خاطرات کوچه و سیلی زدن مگو

دکمه بازگشت به بالا