شعر شهادت امام ششم

آتش نمرود

میان آتش نمرود پیکرِ تو نسوخت
شبیه‌مادرمظلومه‌ات‌ پرِ تو نسوخت

اگرچه‌از سر دوشت‌کشیده‌شد؛امّا
هزار شُکر عبای مُطهّرِ تو نسوخت

شیخ الائمه

ببین مادر که یاست را به سوی خار می بردند
مرا با این کهولت از پی آزار می بردند

شبانه،پا برهنه،بی عمامه،در پی مرکب
مرا با دست بسته با دلی خونبار می بردند

شعائر الله

نه حرف من سخن هر فقیه آگاه است
عزای حضرت صادق شعائر الله است

بهشت مقصد هر دسته ی عزاداری ست
سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است

بابا بیا جان کندن من

بابا بیا جان کندن من را نظر کن
بابا بیا فکری به حال این پسر کن
از درد صورت می کشم بر خاک حجره
خاکی تماشای رخ قرص قمر کن

کاش ایران می آمدی آقا

نه رواقی,نه گنبدی,حتی

!سنگ قبری سرمزار تو نیست

غیرمُشتی کبوتر خسته

خادمی,زائری,کنار تو نیست

بازهم بی کسی یک آقا

بازهم بی کسی یک آقا

باز هم ماحرای دست و طناب

پیش چشمان آسمانی ها

باز شهر مدینه گشته خراب

ماجرای کوچه

پیرمردی بین آتش از نوا افتاده است

رهبری تنها میان کوچه ها افتاده است

با رخی نیلی به یاد مادرش فریاد زد

ماجرای کوچه بهرم خوب جا افتاده است

ناله ی بی کسی

حلقه اشک چو در چشم ترم می پیچد

ناله ی بی کسی ام بین حرم می پیچد

جای اصحاب که در خواب تغافل هستند

مثل گرداب بلا دور و برم می پیچد

یا صادق آل عبا

گرچه وجودم را شرار نار سوزاند

کی سینه ام را حملة اغیار سوزاند؟

من بین شعله بودم یاران همه خواب

قلب مرا این غفلت انصار سوزاند

باز هم پشت در خانه صدا پیچیده

باز هم پشت در خانه صدا پیچیده

بوی دود است که در بیت ولا پیچیده

عده ای بی سرو پا دور حرم جمع شدند

باز هم, همهمه در کوچه ما پیچیده

ناگهان همه جا پر ز دود شد

شب بود ناگهان همه جا پر ز دود شد

بیت الحرام فاطمه جایِ یهود شد

نامرد تا که دید عزیز مدینه ام

بر این شکوهِ مادریِ من حسود شد

قصّهء مادر

همه شب را به دعا سر کردی

شهر را جمله منوّر کردی

با نفس های لبالب عطرت

خانه را تا که معطّر کردی ,

دکمه بازگشت به بالا