خانهای بود مدینه که به دلها جا داشت
ظاهرش کاگلی و باطن خوشسیما داشت
جدّ این خانه کسی بود که ختم رسل است
آنکه سِرّی به سراپردهء اَو اَدنی داشت
شعر شهادت اهل بیت
وقت تنگ است و غرق غمهایم
شب گذشته… چقدر تنهایم…
بر زمین مانده کار زهرایم
چقَدَر غسلدادنش سخت است…
از چشم من مگیر مجال نظاره را
با پلک خود مبند به من راه چاره را
آیینه ی تو بودم بنگر چه می کشم
وقتی که آه تو شکند سنگ خاره را
اصل و فرع آفرینش درخور ذاتش نبود
هیچکس شایستهی درک مقاماتش نبود
ذکر یافاطر همان آیینهی یافاطمه است
جوهر فهم بشر یارای اثباتش نبود
تا بسوزد پردهٔ کعبه بسوزد بیت وحی
کینه، هیزم برد در پشت در بیت رسول
زد ملک آرام این در را ، عمر هم با لگد
نه فقط بر در که بر پهلوی زهرای بتول
صدایِ ناله های دَر می آید کیست مـولا جان ؟
نمی دانم ولی انگار مُحتاج است ، زهــرا جان
برایِ نـــان ، فقـــیران اینچنین در را نمی کوبند
مگـــر آنها که می خواهند بِستانند از مــا جـــان
از من گرفتی رو؟ نبینی شوهرت را؟
یا اینکه پنهان می کنی چشم ترت را؟
من خوب میدانم دلیلش چیست زهرا
اینکه نبینم صورت نیلوفرت را
درِ ورودیِ جَنَّت،حریم ساحت توست
بهشت؛گوشهی دنجِ حیاطخلوت توست
صدای پهنه ی لاهوت،ذکر یا زهراست
میان عالم بالا همیشه صحبت توست
الا مادر شکسته پرّ و بالم
تو رفتی از غمت من در ملالم
نبودم تا سپر گردم برایت
حلالم کن حلالم کن حلالم
کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در
وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار
می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در
از کوچه می آید صدای فاطمیه
حیِّ علی بزمِ عزای فاطمیه
تا سایه ی عرشِ الهی پرکشیده
بالی که وا شد در هوای فاطمیه
محض وجود فاطمه ماهمگی در عدمیم
هر چه نگارد او شود ما اثر آن قلمیم
قدر و قضا ندیم او خلق اثر قدیم او
ملک مکان حریم او ما همگی بی حرمیم