شعر شهادت حضرت زهرا (س)

زهرای من

خیره می‌گردد حسن هر روز هر ساعت به در
خیره می‌گردم ولی باشرم با حسرت به در

چشم می‌دوزد حسین این روزها بر بسترت
چشم می‌دوزد ولی زینب در این مدت به در

در به رویم وا مکن تا وا نگردد زخمِ تو
تکیه هر دفعه مده با درد با زحمت به در

نه دری داریم نه محسن نه دیگر مادری
از همان روزی که زد با بغض بی غیرت به در

خوب پیدا هست از موی پریشانِ همه
خورده‌ای با شانه‌ای اُفتاده با شدت به در

روضه می‌خوانند این سردردهای تو که بد…
مادری خورده است در این خانه با صورت به در

یک جماعت رد شدند و یک جماعت آمدند
وایِ من چسبیده بودی بعد آن ضربت به در

با قلافی پُر سراغت قنفذ آمد بشکنی
می‌زد او طوری تو را گفتم که صد رحمت به در

زینبم را داغدارت کرد ای لعنت به میخ
مرتضی را شرمگینت کرد ای لعنت به در

 حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا