نامش علی و اوست سرتاپا محمد
باید علی او را بخوانم یا محمد؟
خُلق عظیمش را همینکه خَلق دیدند
خواندند با هر منطقی اورا محمد
نامش علی و اوست سرتاپا محمد
باید علی او را بخوانم یا محمد؟
خُلق عظیمش را همینکه خَلق دیدند
خواندند با هر منطقی اورا محمد
قطعه هایی از تنش قطع یقین پیدا نشد
دشت را گشتند و اکبر بیش از این پیدا نشد
تیر ها اجزای اکبر را به صحرا دوختند
اسب زخمی شد،رکاب افتاد ،زین پیدا نشد
دریاب بابا این زمانی را که داری
پنهان نکن اشک نهانی را که داری
در خود نریز اینقدر درد و داغ و ماتم
بیرون بریز آتش فشانی را که داری
مرید مادر من قبله مراد شدی
بگو چکار کنم کم شدی زیاد شدی
گرفت بر جگر من شرار سوختنت
کریم من! وَسِعَت کُلِّ شَئ گشته تنت
خِس خِس سینه ات انداخت ز پا بابا را
به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را
پیرمردم!همۀ دلخوشی من برخیز
برنمیخیزی اگر باز کن این لبها را
گرفتهاند، جواندارها جوان مرا
شکستهاند، کماندارها نشان مرا
به ساقهی گلِسرخم زدند، اما نه
تبر زدند شکستند، استخوان مرا
بِهَم آنقدر میآمد نمازم با اذانِ تو
گره عمری بِهَم خورده توانم با توانِ تو
تمامِ تو از آنِ من تمامِ من از آنِ تو
بمان پیشم که میمیرد بهارم با خزانِ تو
کربلا دشتِ بلا خوانده و نامیده شده
دلم از داغِ علی(ع) خون شده! رنجیده شده
قامتِ تازه جوانم شده با خاک؛ یکی
جای-جایِ بدنش رفته و ساییده شد
لبی که تشنه ترین بود را به اکبر داد
مکید آن لب و شد عشق ، التیام علی
به دید لشگریان گر چه بود ، پیغمبر
تمام بغض عدو بود ، بهر نام علی
ای قدت..رعناتر از طوبا..برو آهسته تر
ای شبیه حضرت طاها..برو آهسته تر
می روی و می بری دل را به همراهِ خودت
باشد ای تازه جوان بابا..برو آهسته تر
لبی که تشنه ترین بود را به اکبر داد
مکید آن لب و شد عشق ، التیام علی
به دید لشگریان گر چه بود ، پیغمبر
تمام بغض عدو بودد ، بهر نام علی
بچهها با گریه میگیرند پاهای تو را
بوسهباران میکند عمه سروپای تو را
قبل رفتن از حرم بابا کمی قرآن بخوان
عمه خیلی دوست دارد صوت آوای تو را