والا علی اکبر
زیبا علی غوغا علی رعنا علی اکبر
باد موافق را
با گیسویش انداخته ازپا علی اکبر
والا علی اکبر
زیبا علی غوغا علی رعنا علی اکبر
باد موافق را
با گیسویش انداخته ازپا علی اکبر
بین عبا مانده
جسمی که حتما آه زیر دست و پا مانده
مقتل چه خواهد گفت؟
از یک جوان ارباً اربای رها مانده
خوب بنگر بر زمین
مثل اینکه میگذارد پا پیمبر بر زمین
عرش اگر عرش خداست
چونکه ساییده به پایش بارها سر بر زمین
تو صبح امیدی
علی اکبری سرفرازی رشیدی
خدا خواست اما
خودت را به دست خودت آفریدی
هیچ بابایی نبیند انچه را من دیده ام
من جوانم را غریق موج اهن دیده ام
مثل باران می چکید از دست هایم پیکرش
هستی ام را روی دستم اربن اربن دیده ام
پدرت با تن مجروح تو تنها مانده
پدری پیر که در بهت تماشا مانده
حق بده خیره به این قامت پاشیده شوم
چیزی از پیکرت ای یوسف بابا مانده؟
به قدش دوخته او چشم ترش را خیلی
جلب کرده نگه او نظرش را خیلی
زد به میدان و کشیده است علی وار علی
به رخ لشگر کوفه هنرش را خیلی
از ازل در جام ِ جانش داشت عشقِ لم یزل
قاسم بن المجتبی(ع)، فرمان پذیرِ بی بدل
متن بازوبند او تلفیقی از ایثار و عشق
شد رجزهایِ گوهربارش خودِ خیرالعمل
به سینه سنگ تو زنم
چه در زِره یا کفنم
نیزه چو شد پیرهنم
به مرگ خنده می زنم
احلی من العسل شده ای زیر سنگ ها
در خاک سرخ حل شده ای زیر سنگ ها
جسم تو مبتلای بلای عظیم شد
از زخم بی بدل شده ای زیر سنگ ها
تو که نزدیک تر از من به منی
لاله ی چاک شده پیرهنی
ای گل اندام عمو غرق به خون
مانده ام این که تویی یا حسنی
می نویسم سرخ تا با خونِ خود یاری کنی
آبِــرویم خـــوب بــایـــد آبِــروداری کنــی
نامه ام در کربلا تضمینِ میدان رفتن است
پاسخِ خیرِ عمــو را می شود ” آری ” کنی