شعر شهادت اهل بیت

یا ام البنین

بس که عشق آکنده در جانِ تو یا ام البنین
عقل یکسر گشته حیرانِ تو یا ام البنین

دامنت گر مهدِ عشقِ حضرتِ مَه می شود.
چونکه دریاییست دامانِ تو یا ام البنین

آفتاب عشق

آفتاب عشق و ایمان حضرت ام البنین
جلوه گاه حی سبحان حضرت ام البنین

مادر پروردگار جود و ایمان و ادب
پادشاه ملک احسان حضرت ام البنین

روضه خون ام البنیه

یه مادر داره از احساس میگه
داره از روضه ی حساس میگه
گمونم روضه خون ام البنیه
داره از قامت عباس میگه:

شام غریبی

شام غریبی و تک و تنها شدن رسید
هفت آسمان به سینه مولا محن رسید
میگفت قطره قطره اشکش چرا چرا
رفتن رسید بر تو و ماندن به من رسید

ماه تمام حیدر

این روزهای غم ، گذرش وقت میبرد
یک شهر بشنود خبرش وقت میبرد

سیلی محکمی که نشیند به روی‌گل
تا از میان رود اثرش وقت میبرد

شک دختر

نوازش میکند با درد مادر موی دختر را
نوازش میکند با اشک دختر دست مادر را

علی تازه جوانش را در این اوضاع می‌بیند
اگر در خانه‌ام بالا نمی‌گیرد دگر سر را

عطرِ خدایی

جانمازت را ملائک بوسه باران می کنند
ای که از عطرِ خدایی روز و شب آکنده ایی

دلشکسته ، باز بر همسایه ها کردی دعا
با همین چشمان نیمه باز ، هم بخشنده ایی

باد خزان

مگر که باد خزان در میان خانه وزیده
که سرو خانه ی حیدر چنین خمیده خمیده

چنان به هم زده است انکسار شیشه ی‌ جان را
که تکه تکه نفس میکشد بریده بریده

أمن یُجیب

جذبه از یاقوت و گوهر میرود
سورۂ اخلاص و کوثر میرود

زجرها دیده ست اما غرق شوق؛
محض ِ دیدار پیمبر(ص) میرود

بالی که شکست

از تابش مستقیم هم میسوزد
در سایه‌ی یاکریم هم میسوزد
زخمی که به رویِ مادرم افتاده
از رد شدن نسیم هم میسوزد

سخت است

چه ماتمی است که بر جان نشاندنش سخت است
خدا کمک کند این روضه خواندنش سخت است

کسی که ذوق نشستن کنار حیدر داشت
چطور شد که در این خانه ماندنش سخت است؟

عشق علی

شبیه شمع در این چند سال زندگیت
تمام زندگیم! قطره قطره آب شدی
میان آتش بغض سپاه دوزخیان
به جرم عشق علی سوختی کباب شدی

دکمه بازگشت به بالا