سوختم, خاکسترم آتش گرفت
ناگهان دیدم پرم آتش گرفت
از سرم خواب شب غمگین پرید
چادر روی سرم آتش گرفت
سوختم, خاکسترم آتش گرفت
ناگهان دیدم پرم آتش گرفت
از سرم خواب شب غمگین پرید
چادر روی سرم آتش گرفت
دوباره ضربه ی سیلی نشست بر رویی
به تازیانه کشیدند باز , بازویی
اگر چه هیچ دری وا نشد,ولی آن روز
به جای میخ به نیزه زدند ,پهلویی