شوریدگیت داده به دل اختیار را
با زلف دوست بسته قرارومدار را
آیینه ی تمام نمای یل جمل
ازاین سپاه فتنه درآور دمار را
شوریدگیت داده به دل اختیار را
با زلف دوست بسته قرارومدار را
آیینه ی تمام نمای یل جمل
ازاین سپاه فتنه درآور دمار را
چیزی نمانده است , سبکبال تان کنند
چیزی نمانده است,که بد حال تان کنند
آمد محرم و همه دم گیر هیئتم
با آه و دیده ی پر نم , گیر هیئتم
اگر از غربت غم های زینب با خبر باشی
و تو در راه بی پایان اسیر همسفر باشی
چقدر بر سر نیزه خدا خدا کردی
در آسمان که نشستی, مرا دعا کردی
به کربلا نرسیدم ؛ قضا شده بودم
در این “نمازِ محرم” مرا ادا کردی
کربلا منتظر ماست(۱) ….. بیابرگردیم !!
به خدا محشر کبری ست بیا برگردیم
چه کنم شور عجیبی به دلم افتاده
دیده ام چشمه ی دریاست بیا برگردیم
بر مشامم می رسد بوی محرم ای خدا
ترسم از این است محرم را نبینم ای خدا
شکر نعمت نعمت ام افزون کند حالا بگو
من چگونه شکر این غم را نمایم ای خدا
فصل نبوغ گریه کنان ات محرم است
آری محرمی که پر از غصه و غم است
در پای روضه های شما ای امام اشک
حتی اگر که جان بدهم باز هم کم است
پیراهن سیاه مرا جستجو کنید
اینبار هم به پرچم ارباب خو کنید
تا اشک ما بشود مثل فاطمه
خاک و غبار کرببلا در سبو کنید