ما بر سـرِ سـفره ات, نمـک گــیرشدیـم
با لقمه ی لطف و رحمتت, ســیر شدیم
با این همه چون تــورا نـدیـدیـم ,آنـقـدر
خوردیم غــم فــــــــراق , تا پـــیر شدیم
حمید رضا نوری
ما بر سـرِ سـفره ات, نمـک گــیرشدیـم
با لقمه ی لطف و رحمتت, ســیر شدیم
با این همه چون تــورا نـدیـدیـم ,آنـقـدر
خوردیم غــم فــــــــراق , تا پـــیر شدیم
حمید رضا نوری
هر شب میان هیئت تو فکر می کنم
آقا به صبر و طاقت تو فکر می کنم
ما را شکسته طعنه ی طوفان روزگار
دارم به استقامت تو فکر می کنم
از روز اولی که دو عالم درست شد
نام را که برد خدا , غم درست شد
جن و ملک تمام برایت گریستند
حتی به عرش خیمه ماتم درست شد
من نوکرم به خدمت ارباب دلخوشم
نوکر نبوده ای که بدانی چه می کشم
هر کس به عشق هیئت تو کرده خدمتی
من کفش جفت می کنم و مست و سرخوشم
هنوز نبض زمان در قیام عاشوراست
هنوز خطبه ی حق در کلام عاشوراست
زمانه معنی این بیت را نمی فهمد
که ذره ذره ی خاکش به نام عاشوراست
هزار شکر که هر شب هوای ماداری
چقدر روزیه و روضه برای ما داری
برای ما فقط از خویش خرج میکنی آقا
چه حرفها که برای خدای ما داری
دلم گرفته ز یارم خبر نمی آید
چرا خزان جدایی به سر نمی آید
به راه آمدنت خشک شد دو چشم ترم
چرا مسافر من از سفر نمی آید
کسی که عادتش احسان سجیعه اش کرم است
چرا سراغ من محتضر نمی آید
در این دیار که عشاق تو فراوانند
دگر غلام تو مد نظر نمی آید
چه در زمان فراق , چه از وصال از ما
به غیر نوکریت بیشتر نمی آید
شاعر؟؟؟
با نور خود سرشت مرا ناب ناب کن
من را برای نوکری ات انتخاب کن
هر چند بد حساب شدم, بی وفا شدم
اما مرا ز گریه کنانت حساب کن
هر دم در آستانه ی عشقت گدا شدم
از معصیت رها شدم و با خدا شدم
معجون شیر مادر و اشک عزایتان
بر جان من نشست و به تو مبتلا شدم
در پیش ماه بس که زلال و منوری
شایسته تر به گفتن الله اکبری
هر چند این قبیله همه نور واحدند
اما حسین فاطمه … تو چیز دیگری
هاشم طوسی
ما رانسیم پرچم تو زنده می کند
زخمی استدل که مرهم تو زنده می کند
خشکیده بود چند صباحی قنات اشک
این چشمه را ولی غم تو زنده می کند
خیمه ها در دست باد این سو به آنسو می شود
دشتها با دسـت غربــت باز جــارو می شـود
صبـح می آید ولی پیشانی اش رنگ غروب
کوچه در کوچه زمین غرق هـیاهو می شـود