سرد و بی روحم ببین دنبال درمان امدم
سر به زیر و روسیاهم من پشیمان آمدم
بند دنیا بودم و عقبی فراموشم شده
دور ماندم از تو با حال پریشان آمدم
سرد و بی روحم ببین دنبال درمان امدم
سر به زیر و روسیاهم من پشیمان آمدم
بند دنیا بودم و عقبی فراموشم شده
دور ماندم از تو با حال پریشان آمدم
دختر که بی لالایی مادر نمی خوابد
مردم همه خوابند او دیگر نمی خوابد
این در تمام خاطراتش را به آتش داد
تا آخر عمرش کنار در نمی خوابد
دلــم هــوایِ مناجاتِ کـربلا کرده
هوایِ زمزمه در بابِ قبله را کرده
دوباره ذکرِ لَبَم بِاالحسین العفو است
غلامت عزت از این روضه دست و پاکرده
بعید نیست پدر با پسر یکی شده باشد
عجیب نیست پسر با پدر یکی شده باشد
که تیر نیز نفهمیده بر گلوی که خورده
حسین با علی اش آن قَدَر یکی شده باشد
لشگر آن دم که بر سرش میریخت
همه اعضای پیکرش میریخت
سنگ از بس به صورتش میخورد
لب و دندان اطهرش میریخت
استاده بود لحظه ولی آخرش گذشت
وقتی که زینب از همه ی باورش گذشت
سرزد به عمق فاجعه تا زنده بیندش
از فکر وذکر معجر خود خواهرش گذشت
در بسترم و خسته ام و تاب ندارم
شبها من از آن ضربه در خواب ندارم
انگار بعید است دگر زنده بمانم
برگونه به جز گریه و سیلاب ندارم
پرونده ام شده است پر از اشتباه, آه
شرمنده ام از این سر و روی سیاه, آه
حمد شفا برام بخوانید نیمه شب
دل مرده ام ازین همه کوه گناه, آه
دخترم, ارثیه ی غربت مادر مال تو
پر کشیدن مال من, این دو سه تا پر مال تو
داغ من مال علی, داغ علی هم مال من
حسنین و غم این دو تا برادر مال تو
دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز
و به امید نگاهت دل ما مانده هنوز
بوسه یک روز به خاک قدمت خواهم زد
لب به امید همان بوسه به پا مانده هنوز
باغنچه شکست شاخه ی طوبی را
میخواست عزادار کند دنیا را
میرفت که بشکند میان کوچه
پیش همه حرمت ذوی القربی را
ایوان تو قرارِ دِلِ بی قرار ها
در گوشه چشم توست شکوه وقار ها
گر جوی خون طلب کنی از عاشقان خویش
صف می کشند در نظرت جان نثار ها