شعر مناجات امام زمان

یا ولی الله

با روی سیه , با دل زنگار گرفته
با این قلم رنگ ز اغیار گرفته

امروز کمی اشک و کمی آه نوشتم
امروز دلم از غمت انگار, گرفته

مردیم و ندیدیم

ارزان نفروشیم گران جانی خود را
مردیم و ندیدیم رخ جانی خود را

پیر از سر ناسازی ساز دل خویشیم
می خورد زلیخا غم زندانی خود را

دلمرده ایم

دلمرده ایم و یاد تو جان می دهد به ما

قلبیم و بودنت ضربان می دهد به ما

ماه خدا دومرتبه بی ماه روی تو

دارد بشارت رمضان می دهد به ما

یک قدم می‎آیم

یک قدم می‎آیم و صدها قدم یارم شوی 

با همه ناقابلی آقا خریدارم شوی

نیست گهگاهی حواسم با تو پس در غفلتم

در کمال بی خیالی ناگهان یارم شوی

یک دمی از پرده برون آ, گلم
بین که چه آرام گرفته دلم

دل به تولای شما بسته ام
این همه از دوریی تو خسته ام

شوق ظهورت

تقوا کمیتش بی حضورت لنگ مانده

از این جهان آقا فقط نیرنگ مانده

شوق ظهورت نیست در راس دعاها

اما به ظاهر ندبه ها پر رنگ مانده

نگاهم کن

نگاهم کن! نمی خواهم به حالِ زار برگردم
به آن ایام ِ نفْس-آلودۂ تبدار برگردم

رسیدم سربه زیر آقا مریض احوالم و لطفا
مداوایم کن و راضی نشو بیمار برگردم

صفحه تاریخ

تقوا کمیتش بی حضورت لنگ مانده
از این جهان آقا فقط نیرنگ مانده

شوق ظهورت نیست در راس دعاها
اما به ظاهر ندبه ها پر رنگ مانده

رحمت واسعه

آنقدر که حیله دیده ام آقا جان
از غیر تو دل بریده ام آقا جان

با تو همه عاقبت بخیرند حسین
با تو به جنان رسیده ام آقا جان

کجا رفته ای

همیشه سر به هم آریم در لوای شما
سفر به خیر کجا رفته ای فدای شما

چگونه گم شده ای پیش چشمهای همه
کدام راه نهاده است سر به پای شما

ای ساحل نیاز

دل را به پای ناز تو ای ناز باختم
با این همه شکست ببین باز باختم

اصلا برای اینکه تو هم باورم کنی
اقرار می کنم که از آغاز باختم

چشم به راه تو

جمعه ها خسته و دلگیرتر از هربارم
جمعه ها چشم به راه تو فقط میدوزم
بغض در راه گلو مانده ولی میشکند
مثل یک شمع در این ظلمت شب میسوزم

دکمه بازگشت به بالا