دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپند وار زکف داده ام عنان بی تو
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو
دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپند وار زکف داده ام عنان بی تو
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو
آقا بمیرم یک نفر یاور نداری
اینجا کسی کاری به کار تو ندارد
با بی وفایی های مردم سازگاری
صحرانشین در گوشه ای از خیمه ی خود
دو چشم خیس به راه نگار دارم من
همیشه گریه بر این شوره زار دارم من
هوار عاشقی ام را شنید گوش فلک
طریق عاشقیِ آشکار دارم من
برای شانۀ افتاده ام پری بدهید
دلِ شکستۀ ما را به دلبری بدهید
محبتی بکنید و مرا حرم ببرید
نشان راه به چشم کبوتری بدهید
خصلت عشق در این است که هاشا نشود
عشق درّی است که در هر یمی پیدا نشود
بین عشاق سر زلفه سیاهت دعواست
من ندیدم که سر زلفه تو دعوا نشود
خبر ز آمدنت داده اند ای آقا
تمام لشکرت آماده اند ای آقا
جهان پر است ز یابن الحسن کجایی پس
و مردمان به صف استاده اند ای آقا
ای پادشه دل ها داد از غم تنهایی
جانم به لبم امد وقت است که باز ایی
فریاد از این غم ها بی داد زبی یاری
ای یار و حبیب ما وقت است که باز ایی
حل میشوند با تو مسائل یکی یکی
پیچ و خم تمام منازل یکی یکی
آغاز عشق”حب” و سرانجام آن “جنون”…
طی میشوند با تو مراحل یکی یکی
من گم شدم,پیدا ترین پیدا کجایی
ای معنیِ معنا ترین معنا کجایی
ای افتاب روشن شب های سردم
محبوب من,اقا ترین اقا کجایی
در فراق غم تو این غم بسیار , کم است
ندبه کم نیست ولی طالب دیدار کم است
رمضان آمده و یاد خدا افتادیم
شکر یک ماهه بر این خالق ستار کم است
خورشید پشت ابر! نشانی به ما بده
ای ماه! مژده رمضانی به ما بده
مثل نسیم صبح از اینجا گذر کن و
باد صبای مشک فشانی به ما بده
به هربهانه دلم میل یاردارد و بس
هوای دیدن روی نگارداردو بس
جوانیم شده رنگ خزان ز هجرانت
به وصل روی تو عاشق بهاردارد و بس