شعر مناجات امام زمان

شب بود و

شب بود و آسمان تار, قلبم پر از سیاهی

چشمانپر زدردم, لبریز از تباهی

ناگاهآمدی تو بر چشم من نشستی

بتهای درد و غم را یک یک زدی شکستی

عبد گنهکار

خواستم تاکه بیایم سر بازار نشد

تا مرا هم بنویسند خریدار نشد

خواستم تاکه به پابوسی یوسف برسم

مثل هرخواسته ی قبل هم این بار نشد

دنبال چشمانت بگردد

چشمم کجا دنبال چشمانت بگردد

سوریه,مکه,کربلا یا اینکه مشهد

هر هفته چشمانم به سوی آسمان است

شاید بتابی بر دلم آقا تو شاید

ای کاش…

کاش منّا شوم وغرق محبت باشم

کاشف الکرب تووشیعه ی مثبت باشم

جذبه ی عشق تو با این دل دیوانه چه کرد

بارقیبان شب وروزم به رقابت باشم

جمعه ی بعد…

گفتم غزلی دوباره با ” جمعه ی بعد “

مرغ دل من پریده تا , جمعه ی بعد

این جمعه نمی شد که بیایی آقا؟!!!

حالا تو به من بگو چرا جمعه ی بعد؟!!!

عمرم

 

شب های احیا در فراق تو گذر شد

عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد

ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی

آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد

ای کاش …

ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم

در آسمانی نگاهت پر بگیرم

ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق

دست شمارا جای قرآن سر بگیرم

سال ها منتظر روز وصالت هستم

سال ها منتظر روز وصالت هستم

چشم در راه تماشای جمالت هستم

گر چه دورم ز تو امّا به خیالم آقا

صبح و شب معتکف کعبه ی خالت هستم

 

إِنَّا غَیرُ مُهمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُم وَ لَا نَاسِینَ لِذِکرِکُم…

عید جدیدی آمد و آغاز سالی‌ست

آقای من! این بار هم جای تو خالی‌ست

وقتی که لب می‌خندد و دل غرق آه است

یعنی که بی تو عیدهای ما خیالی‌ست

زیارت ارباب

چه می شود که مجال عبادتی می شد

نصیب حلقه به گوشت لیاقتی می شد

قدیم ها که کمی صاف و ساده تر بودم

پس از شکستن دل استجابتی می شد

شعار دادن

مردم همه دینشان به باد است این جا

دکان فروش دین زیاد است این جا

شرمنده که کمتر از شما می گوییم

بازار شما کمی کساد است این جا

روز گار غریب

مثل همیشه منتظرم آه می کشم

چون انتظار یوسف از این چاه می کشم

در عالم خیال , مسیر عبور را

در امتداد سبز همین راه می کشم

دکمه بازگشت به بالا