شعر مناجات با خدا

حس مناجات

معصیت بود که سوزاند عبادات مرا
بر نگرداند به من حس مناجات مرا

نا گزیر است گدا ، دم ز عطایت بزند
نیمه شب عبد گنه کار صدایت بزند

ابراز ندامت

وقت استغفار ابراز ندامت می کنم
رو مگردانی ز من وقتی که صحبت می کنم

فاصله انداخته طوری میان ما گناه
در میان شهر خود هم حس غربت می کنم

گناهکار رسیدم

گناهکار رسیدم، مَرا که می بخشد؟
دوباره آیِنه ام را جَلا، که می بخشد؟

کَریم روی خود از سائِلش نَگرداند
بجُز کریم مَگر بَر گِدا که می بخشد؟

روسیاهم

بد نیست سوی ماهم گاهی کنی نگاهی
در شهر می شناسند ما را به روسیاهی

یا رب به یاد ما باش که تشنه ی سراغیم
حالی بپرس از ما هر شب نه گاه گاهی

این گنهکار

باز وقت مستی چشمان بیدار من است
باز این‌ شبها خدا مشتاق دیدار من است

طعنه ها خوردم،ولی تا آمدم فریاد زد..
به کسی ربطی ندارد این گنهکار من است!

گناه و خطایم

عذری نمانده است برایم کمک کنید
سرتابه پا گناه و خطایم کمک کنید

بالم شکسته آنقدر افتاده ام به چاه
اما هنوز سربه هوایم کمک کنید

وَاسْمَعْ دعایی

وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده
وَاسْمَعْ ندایی که صدایم بی صدا مانده

اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست
در حنجرم وقتی که بغض ربنا مانده

یاغیاث المستغیثین

خسته ام از روز و سال و ماه؛ عمرم شد تباه
یا کریم الصفح، یا ألله؛ عمرم شد تباه

امر کردی بندگی کن! عرض کردم غرقِ اشک-
حیف دل با تو نشد همراه، عمرم شد تباه

استغفار

اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد
لب وا نکردی تا کنی اِقرار می بخشد

تاثیرِ استغفار اوجِ باورِ عبد است
قبل از گُنه کردن تو را غفّار می بخشد!

العفو

گنهکاران کجا هستند ماه عفو آمد باز
خدای‌مهربانی با نگاه عفو آمد باز

خدای‌ماحیا دارد نبخشد بنده را، هرچند
گدای‌بی‌حیا بر خوانِ‌شاه‌عفو آمد باز

مهربانی کن

ای که هستی از رگِ گردن به ما نزدیک تر
بی تو باشد بر دلم دامِ خطا نزدیک تر

من کی ام؟یک بنده ای که روسیاه و بی وفاست
عبد تو با توست بر عهد و‌ وفا نزدیک تر

رفیقِ راه

به کوره‌راهم و چشمان سر به راه ندارم
چراغ راه، در این جاده‌ی سیاه ندارم

ببین خراب شده هر پلی که پشت سرم بود !
پناه آخر من شو؛ پناهگاه ندارم

دکمه بازگشت به بالا