باران شروع شد، همه جا را صدا گرفت
پس کوچه های قلب محمد صفا گرفت
نوری وزید در وسط کوچه های شهر
عطری شبیه سیب بهشت خدا گرفت
شعر ولادت ام ابیها
در زمین آسمان نمیگنجد
قدرِ او در بیان نمیگنجد
شبِ میلاد حضرتِ زهرا
ذوقِ ما در لسان نمیگنجد
چله نشین صدفم، دُر شدم
از نفحات نبوی پر شدم
بنده ی دل تا که شدم، حُر شدم
روی لبم نشسته این زمزمه
فاطمه یافاطمه یافاطمه
مهجه قلب عقل کل آمده
سایه به قامت رسل آمده
عشق دگر نشسته اینجا به گِل
دور سرش فرشته آورده دل
نامِ زهرا که کوثرِ عشق است
همسرِ او دلاورِ عشق است
مجتبی از سلاله ی باران
به حسینش که آخرِ عشق است
میوه ی جانِ رسالت نورِ چشمِ مصطفی
بانوی حوری سرشت و باغِ رضوانِ خدا
حاصلِ یک اربعین زهد و ریاضت فاطمه
سیبِ بستانِ بهشت و نورِ جنّت فاطمه
نور,زهرا شد و مُنوّر شد
شب قدر نبی مُقدّر شد
نه خدیجه به دامنش آورد
بلکه زهرا خدیجه آور شد
امشب بر آنم تا برایت در همین دنیا
با حشر ابیات غزل محشر کنم بر پا
امشب بر آنم تا تو را خورشید بنویسم
اما کجا خورشید می تابد چنین زهرا
لیلهالقدر زمین سوره ی کوثر شده است
نه فقط بر پدرش بر همه مادر شده است
شده از لطفش اگر سائل در مانده, عروس
چادرش سرّ مسلمانی کافر شده است
مظهر خیر النسا تا روز محشر فاطمه است
آسیه, مریم, خدیجه خوب و بهتر فاطمه است
فاطمه حتی طهارت را طهارت میدهد
آب با اینکه مطهر هست اطهر فاطمه است
همان زمان که در آفاقِ عرش , دیده شدی
برای قصهی لولاک , برگزیده شدی
تو میوهی ملکوتی که در شب معراج
به اذن حضرت پروردگار , چیده شدی
چشم وا کردم و دیدم به دلم واهمه بود
ظاهرا گریه ولی روی لبم زمزمه بود
ذکر می گفتم اگر باعث بُهت همه بود
علت خلق جهان آمدن فاطمه بود